کد خبر : 6255
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۹

خنده در تاریکی/ ولادیمیر ناباکوف/ ترجمه‌ی امید نیکفرجام/ انتشارات مروارید/ 247 صفحه

خنده در تاریکی/ ولادیمیر ناباکوف/ ترجمه‌ی امید نیکفرجام/ انتشارات مروارید/ 247 صفحه

هاتف‌نیوز – نسرین پورهمرنگ – ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف، نامی آشنا برای اهالی ادبیات و به‌ویژه ادبیات روسیه است. هرچند این نویسنده‌ی نامدار روسی اغلب عمرش را در اروپا و سپس آمریکا گذراند و در همانجا نیز از دنیا رفت. وی در آوریل 1899 در سنت پترزبورگ در جمع خانواده‌ای متمول به دنیا آمد و در 78 سالگی در آمریکا بدرود حیات گفت.

   هاتف‌نیوز – نسرین پورهمرنگ – ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف، نامی آشنا برای اهالی ادبیات و به‌ویژه ادبیات روسیه است. هرچند این نویسنده‌ی نامدار روسی اغلب عمرش را در اروپا و سپس آمریکا گذراند و در همانجا نیز از دنیا رفت. وی در آوریل 1899 در سنت پترزبورگ در جمع خانواده‌ای متمول به دنیا آمد و در 78 سالگی در آمریکا بدرود حیات گفت.
با وقوع انقلاب روسیه در سال 1917 ، خانواده‌ی ناباکوف که اشراف‌زاده و سرمایه دار بودند، خود را ناگزیر از ترک وطن دیدند. فضای اجتماعی-سیاسی آن روز روسیه به نفع خانواده‌های اشراف و متمول نبود. آنها پس از ترک روسیه و مدتی سرگردانی در کشورهای اروپایی، سرانجام در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند
ولادیمیر وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه‌ی زبان‌های رومی ‌و اسلواکی پرداخت. در سال 1923 فارغ‌التحصیل شد. به برلین رفت ودر شعر، نمایشنامه‌نویسی، داستان کوتاه و نقد آثار ادبی به فعالیت پرداخت.
ناباکوف در سال 1925 با «ورا اسلومین» در برلین ازدواج کرد. در سال 1937 به‌همراه خانواده‌اش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند. آشنایی با با «ادموند ویلسونم» تحولی در زندگی ئلادیمیر ایجاد کرد.ویلسونم کسی بود که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد، تا زمینه‌ی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.
مهمترین اثر ناباکوف رمان «لولیتا» است که وی آن را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 نگارش آنرا به پایان رسانید و پس از آن نگارش کتاب «پنین» را آغاز کرد. ناباکوف شهرتش را به‌واسطه‌ی آثار انگلیسی خود به دست آورد. برخی منتقدان آثار او را با «جوزف کنراد» مقایسه می‌کنند.
نکته‌ی جالب درباره‌ی فعالیتهای ادبی ناباکوف این است که او خود آثارش را به زبان انگلیسی ترجمه می‌کرد. تسلط او به زبان‌های انگلیسی، روسی و آلمانی کار ترجمه را برای وی آسان می‌ساخت و در این کار گاهی پسر وی نیز با او همکاری می‌کرد.از نگاه ناباکوف، ترجمه، “حرکت از یک روستا به یک روستای دیگر در شب و تنها با استفاده از یک شمع” بود.
رمان «خنده در تاریکی» از نظر مضمون و محتوا، اثری ساده و پیش‌پا افتاده است. روایت عشق مردی پا به سن گذاشته و متمول است که می خواهد به زندگی آرام و کسالت‌اورش شور و هیجانی ببخشد و خودخواسته خود را درگیر عشقی بی‌سرانجام می‌کند. «آلبینوس» شخصیت اصلی داستان دلباخته‌ی دختری جوان و زیبارو می‌شود که دخترک از او فقط چشمداشت مالی دارد.
ناباکوف به سبک رمان نویسان قرن نوزدهم با روایتی ساده در همان ابتدای داستان همه‌ی ماجرا را لو می‌دهد و آنگاه به خواننده یادآوری می‌نماید که پرداختن به جزئیات از لطف و لذتی دیگر برخوردار است. رمان چنین آغاز می‌شود:
«روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی می‌کرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد؛ عشق ورزید؛ مورد بی مهری قرار گرفت؛ و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید.
این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش می‌کردیم؛ گرچه چکیده زندگی انسان را می‌توان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد.»
آلبینوس – شخصیت اصلی داستان- به روایت ناباکوف مردی است که “به شکلی ملایم و موقر خوش قیافه و تا حدی کند ذهن”است. او درحسرت یک عشق واقعی با مولفه های شدید جنسی است. البته او پیش از این رابطه با زنهای متعدد را تجربه کرده است. اما همه‌ی آن رابطه‌ها جز کسالت چیزی برای او به همراه نداشته است. البته او همسرش الیزابت را نیز دوست داشت، اما الیزابت هرگز نتوانسته بود آن شور و هیجانی را که آلبینوس به دنبال آن بود را برای وی به همراه اورد و این حسرت همچنان در دل آلبینوس باقی مانده بود.
آلبینوس از «دیدن منظره ی مردهای دیگر با دوست دخترهایشان» همیشه آزرده‌ خاطر می‌شد. این ازردگی تا به‌حدی بود که از همان ماههای اول ازدواجش با الیزابت به «یک معشوق دیگر» فکر می‌کرد. تا جایی‌که وقتی همسرش برای زایمان به بیمارستان می رود دو فکر تیره و تار مثل خوره به جانش افتاد که هر یک تیرگی خاص خود را داشت یکی آن که زنش ممکن است بمیرد، و دیگر اینکه «کاش قدری بیشتر دل و جرات داشت و می توانست دختری صمیمی پیدا کند و او را با خود به اتاق خواب خالی اش بیاورد»
او آنقدر در این فکر ممارست به‌خرج می‌دهد تا با یک کنترلچی سینما به نام «مارگو پیترز» دوست می شود. آلبینوس یکسویه عاشق می‌شود بدون اینکه بداند دخترک درگذشته با مرد جوانی دیگر متناسب سن و سال خود رابطه داشت. در ادامه ی داستان سرو کله‌ی همان مرد جوان دوباره پیدا می‌شود و مثلث احساسی مشمئز کننده‌ای شکل می‌گیرد.images
آلبینوس آنقدر درگیر شور و هیجانی بود که مارگو-معشوقه ی جوانش- در او برانگیخته بود و نمی‌توانست به فرجامی که این عشق یکسویه برای او و زندگی خانوادگی‌اش به همراه خواهد آورد فکر کند. آلبینوس برای گمشده ای که همیشه آرزوی یافتن آن را در دل داشت آپارتمانی اجاره می کند، اما مارگو به این حد راضی نیست و دلش می‌خواهد درخانه ی باشکوه آلبینوس و همسرش الیزابت زندگی کند.نامه ای به “الیزابت” می نویسد و او را جریان رابطه ی خود و “آلبینوس” قرار می دهد. الیزابت متحیر وسرخورده “آلبینوس” را ترک می کند. شرایط برای یکه تازی “مارگو” از هرنظر فراهم می‌شود.”مارگو” به سادگی در آپارتمان آلبینوس ساکن می شود اما به این هم راضی نیست و می خواهد “آلبینوس” همسرش را طلاق دهد و با او ازدواج کند…. این داستان با نابودی کامل زندگی آلبینوس به پایان می‌رسد.
حضور راوی در همه‌ی بخش‌های داستان به وضوح آشکار است و نویسنده هرجا لازم بداند از روایتگری خارج می‌شود و به تحلیلگری اجتماعی و روانکاوی شخصیت‌های داستان دست می زند و پند و موعظه‌ی اخلاقی می‌دهد. داستان به شیوه ی دانای کل روایت می شود و نمایانگر طنز سیاه ناباکوف است. ناباکوف با نثری ساده و روان و سر راست و به دور از پیچیدگی های فرمی و روایی و با لحنی بدبینانه یا شاید واقع بینانه تلاش می کند که واقعیت های تلخ اجتماعی دوران خود را به تصویر بکشد.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.