هاتفنیوز – نسرین پورهمرنگ – 21 سپتامبر(30 شهریور ماه) در تقویم سازمان ملل به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. این روز نمادین برای ملتهای درگیر جنگ به ویژه در منطقهی خاورمیانه بیش از سایرین معنادار است. اگرچه سرزمینی را در چهارگوشه ی زمین نمیتوان پیدا کرد که در برهههای مختلف تاریخی در
هاتفنیوز – نسرین پورهمرنگ – 21 سپتامبر(30 شهریور ماه) در تقویم سازمان ملل به عنوان روز جهانی صلح نامگذاری شده است. این روز نمادین برای ملتهای درگیر جنگ به ویژه در منطقهی خاورمیانه بیش از سایرین معنادار است. اگرچه سرزمینی را در چهارگوشه ی زمین نمیتوان پیدا کرد که در برهههای مختلف تاریخی در آتش جنگ نسوخته باشند. صلح به مثابه نیاز بنیادین جامعههای بشری بیش از هرچیز نیازمند نظامهایی دمکراتیک است؛چیزی که کشورهای خاورمیانه با وجود رهبرانی مستبد از وجود آن بیبهره هستند. در چنین شرایطی بحران آوارگان سوری روزبه روز عمیقتر میشود بدون اینکه نشانهای از ندامت در رفتار و گفتار جنگافروزان مشاهده شود. ملتهایی که با اعمال و رفتار و گفتار خود شاخ و بالهای استبدار را روز به روز قطورتر ساختند، همینک در جهنمی که کندههایش از همین شاخ و بالها فراهم شده است سوخته و میسوزند، اما دریغ از قطرهای آب برای کاستن از حرارت این جهنم. آن چیزی که بر عمق مصیبت و فاجعهی جنگهای جاری در کشورهای خاورمیانه میافزاید بیهویتی جنگجویان و آتشافروزان است که بهگونهای بسیار تاسفآور نیروی وحدت ملی را ناکارآمد ساخته است. در جنگهای داخلی احساس هویت و غرور ملی به سراغ کوچک و بزرگ و پیر و جوان نمیآید تا نیروی کارآمدی را برای مقابله با دشمنان تشکیل دهد. برعکس درجنگ با ملتها و دولتهای خارجی، مدافعان هر کشور چنان در خود احساس نیرو و قدرت میکنند که به پیروزی قطعی خود به واسطهی مدد الهی و حرکت تاریخی اطمینان دارند. این همان دیدگاهی است که لئو تولستوی در اثر عظیم و جاودانهی خود –جنگ و صلح- آن را به تصویر میکشد و میکوشد تا نشان دهد کار جنگ نه به واسطهی نبوغ خارقالعادهی فرماندهانی مانند ناپلئون؛ که حتی در بسیاری موارد دستوراتش دیرهنگام به سربازان ابلاغ میشد و یا اصلا” اطاعت نمیشد، بلکه بهواسطهی تقدیر سرشته شده در نهاد تاریخ و روح حرکت تاریخی به پیش میرود. تولستوی این دیدگاه فلسفی خود را از هگل به عاریت میگیرد و آن را در اثر ادبی –هنری خود میپروراند. او نشان میدهد که نیروی معنوی ملتها از این توانایی برخوردار است که سردارانی بزرگ خلق کنند تا خواست و ارادهی سرشته شده در سرنوشت ابدیشان را عینیت بخشند. «کوتوزوف» یکی از همین سرداران است که تولستوی ان را مظهر روح ملت معرفی میکند. او سنگینی بار نه یک ملت که یک تاریخ را به دوش میکشد تا متجاوزان را برای خروج از سرزمینش به بیرون هدایت کند. رمان «جنگ و صلح» هم حاوی صحنههای طولانی جنگ است که طی سالهای 1805 تا 1812 اتفاق افتاده است و هم زندگی اجتماعی مردم و به ویژه چندین خانوادهی اشراف و خانوادههای رعیت را به تصویر میکشد. اما صحنههای اجتماعی بیشتر به دوران حیات خود تولستوی در فاصلهی سالهای 1860 تا 1870 را شامل میشود. اما نویسندهی توانمند روسی چنان این فاصلهی زمانی را با تبحر پوشش میدهد که خواننده این تعلیق زمانی را احساس نمیکند. «جنگ و صلح» اگرچه یک اثر خیالی است، اما نویسنده بسیار کوشیده تا آن را با واقعیتهای تاریخی دوران حیاتش و آنچه به واقع از میدانهای جنگ و حیات اجتماعی خود تجربه کرده است تطبیق دهد. استارخوف از دوستان تولستوی و منتقد ادبی دربارهی جنگ و صلح چنین گفته است: «جنگ و صلح، تصویر کاملی از زندگی بشریست. تصویر کاملی از روسیه آنزمان است تصویر کاملی از همه چیزهائیست که در آنها، مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواری خود را مییابند. این است جنگ و صلح» تولستویدر سیو شش سالگی کار نوشتن رمان خود را آغاز کرد و شش سال برای نوشتن آن وقت صرف کرد و هفت بار آن را بازنویسی نمود. زمان حملهی ناپلئون به روسیه و آتش سوزی مسکو و ازهم پاشیدن ارتش ناپلئون، وقایع محوری این رمان عظیم را تشکیل میدهد. اگرچه تولستوی در ابتدا فقط قصد داشت وقایع جنگ را برای پسزمینهی رمان خود بهکار برد و جریان اصلی رمان را به زندگی خانواده های اشرافی سنپتزبورگ و مسکو اختصاص دهد، اما در مسیر نگارش کار به گونهای دیگر پیش رفت و تضاد نیروهای خیر و شر فضای اصلی داستان را از آن خود ساخت. آن هم فضایی که دستکم در آن پانصد شخصیت شناخته شده دارد. این شخصیتها هرکدام برای نمایاندن بخشی از چالشها و تضادهایی که تولستوی در ذهن داشت، در بخشهای مختلف رمان بهکار آمدند. اعضای چهار خانوادهی اشرافی روستوفها، بولکونسکیها، کوراگینها و بزوخوفها، هرکدام به موقع وارد صحنهی نمایش میشوند و بههنگام خارج میشوند تا چالشها به تصویر کشیده شود، اما تولستوی آنها را دوباره در فرصتی مناسب به صحنه بازمیگرداند تا نشان دهد روح این شخصیتها تا چه میزان متاثر از تضادهای اجتماعی دگرگون گشته است. این تنوع شخصیتها و رفت و آمدهای مکرر را نویسنده چنان با مهارت نشان میدهد که خواننده گُسستی در فضاها احساس نمیکند و به نظرش میرسد در عمق جریانهای زندهی حیات اجتماعی خود قدم میزند و شاهد عینی وقایع است. گفته میشود تولستوی بسیاری از این شخصیتها را از افرادی که در زندگی و پیرامون او حضور داشتهاند الهام گرفته است؛ از جمله کنت روستوف ولخرج را از روی پدربزرگش ساخت و نیکولاروستوف را از روی پدرش و پرنسسماری رقتانگیز و دلربا را از روی مادرش. اما این فراد برای تولستوی بیشتر جنبهی الهام آمیز داشتهاند و نویسنده شخصیت آنها را مطابق دیدگاههای فلسفی خود پرورانده است. یا در مورد دو مردی که شخصیتهای اصلیتر «جنگ و صلح» هستند، یعنی پیریزوخروف و پرنس آندره، گفته میشود که تولستوی خودش را در نظر داشته است. گویی تولستوی با تقسیم ویژگیهای شخصیتیاش میکوشد تا نکات مثبت و منفی هریک از این دو هویت را برای خواننده به تصویر بکشد، تا خواننده قضاوت منصفانهتری در نزد خود داشته باشد. هر دو شخصیت پیر و پرنس آندره از جهاتی شبیه هم هستند. از طرفی در جستوجوی آرامش و درک اسرار حیات، اما تفاوتهایشان نیز اندک نیست؛ پرنس آندره شجاع، جذاب و صاحب مقام و موقعیت اجتماعی، اما مغرور، دیکتاتورمآب، ناشکیبا و بیمنطق و درعین حال انسانی شریف و مورد توجه سایرین است.اما پیر مهربان و خوشطینت، دستودلباز، فروتن، نجیب و ازخودگذشته است و درعینحال بیاراده و سست عنصر میباشد. سرش به آسانی کلاه میرود و زود گول میخورد، بهطوری که حوصلهی مخاطب را سر میبرد. تولستوی سایر شخصیتهای رمان خود را نیز به همین دقت و ظرافت میپروراند و این شخصیتها را در مسیری به پیش میبرد که در نهایت بتواند فلسفهی ایدآلیستی و باور خود به تکامل روح تاریخی را به تصویر کشد. باوری که بیان میدارد همهی ارتش های بزرگ و فرماندهان بزرگترشان از جمله اسکندر، سزار، ناپلئون، و… فقط عاملان پیشبرد مسیر از پیش تعیین شدهی تاریخ هستند و نه بیشتر.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.