کد خبر : 3493
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۸

جالب است؛ شما هم بخوانید!

جالب است؛ شما هم بخوانید!

ملینا علیزاده – دانش‌آموز مدتها بود متنی به این قسنگی نخوانده بودم. در یکی از وبلاگها این مطتن را خواندم؛ حیفم آمد برای شما بازنویسی نکنم. مردم این دیار چقدر مهربانند! -دیدند کفش ندارم برایم «پاپوش» دوختند. – دیدند سرما می‌خورم سرم «کلاه» گذاشتند. – دیدم کلاه برای سرم تنگ است، «کلاه» گشادتری سرم گذاشتند.

ملینا علیزاده – دانش‌آموز
مدتها بود متنی به این قسنگی نخوانده بودم. در یکی از وبلاگها این مطتن را خواندم؛ حیفم آمد برای شما بازنویسی نکنم.
مردم این دیار چقدر مهربانند!
-دیدند کفش ندارم برایم «پاپوش» دوختند.
– دیدند سرما می‌خورم سرم «کلاه» گذاشتند.
– دیدم کلاه برای سرم تنگ است، «کلاه» گشادتری سرم گذاشتند.
– دیدند هوا گرم شده پس «کلاهم» را برداشتند.
– دیدند لباسم کهنه و پاره است به من «وصله» چسباندند.
چون از رفتارم فهمیدند سواد ندارم، محبت کردند حسابم را رسیدند.
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم نانم را «آجر» کردند، گفتند کلبه بساز…
روزگار جالی است، مرغمان تخم نمی‌گذارد اما هر روز گاومان می زاید!

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.