در آستانهی ۱۷ امرداد، روز خبرنگار و تقدیم به روح بلند شریف اهل قلم گیلان، زندهیاد سیدحسین ضیابری
نسرین پورهمرنگ
کنش جمعی از طریق نهاد، امکان ارتباط ارادههای انسانی از طریق «مبادله» را فراهم میسازد، ضمن آن که از رادیکال شدن تقابل ارادهها جلوگیری مینماید.
در صبحگاه روز دوشنبه، 11 اردیبهشت ماه از سال 1216 خورشیدی (۲۵ محرم ۱۲۵۳ قمری/یکم مه ۱۸۳۷ میلادی) نخستین روزنامهی چاپی به نام «کاغذ اخبار» به همت «میرزا محمد صالح شیرازی» در ایران پا به عرصهی حیات گذاشت تا گشایشگر راهی باشد که هزاران روزنامهنگار طی نزدیک به دو قرن برای هموار ساختنش قدم در مسیر باریک و پرپیچ و خم آن گذاشتند.
از آن زمان تاکنون بیش از 187 سال از انتشار نخستین نشریه در ایران میگذرد و در این مدت چندین هزار عنوان نشریه در بازههای زمانی به نسبت کوتاه منتشر شدند و سپس اغلب به عللی مشابه از گردونهی انتشار خارج گردیدند. دورههای تحول و شکوفایی مطبوعات کوتاه بود و دورههای فترت و رکود، طولانی. آخرین دورهی شکوفایی مطبوعات در ایران در دولت اصلاحات شکل گرفت. توسعهی مطبوعات در این دوره از ویژگیهای متمایزی برخوردار است. در شرایطی که ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی بازدارندهی توسعهی مطبوعات پای برجاست، مطبوعات تحولی کمنظیر را تجربه میکنند، و دورهای جدید در تاریخ مطبوعات ایران آغاز میشود.
تحول در ادبیات و «فضای پیامهای» سیاسی بخشی از حاکمیت سیاسی و تحول در فضای افکار عمومی، زمینهساز شکلگیری «دستور جلسهیی مشترک» بین افکار عمومی و مطبوعات شد. پیامها هراندازه ساختارهای کلان جامعه را نشانه میگرفت، گُسترهی مشارکتکنندگان در جلسه میتوانست از ابعادی وسیعتر برخوردار شود. علاوه بر مساعد شدن «زمینه»ی سیاسی در ساختار قدرت دولت برای شکوفایی مطبوعات، سهم قابل توجه این توسعهی مقطعی را باید مرهون تلاش تعدادی فراوان از کُنشگران مطبوعاتی و صاحبنظران اجتماعی و سیاسی دانست که با گشوده شدن فضای سیاسی و اجتماعی در دورهی یاد شده، وارد حوزهی فعالیت مطبوعاتی شدند و به عنوان مدیرمسئول، سردبیر، خبرنگار، نویسنده، ستون نویس، تحلیلگر، کاریکاتوریست، طنزنویس و … مشغول به فعالیت گردیدند و باوجود «فقدان امنیت شغلی»، به توسعهی چشمگیر چاپ و نشر مطبوعات و تنوع در عناوین و موضوعات منتشره در مطبوعات ایران مدد رسانیدند؛ نقشی که در تحلیلهای توسعهی مطبوعات در این مقطع کمتر مورد دقت و باریکبینی قرار گرفته است. این نکته از آنرو اهمیت دارد که نقش «نیروهای انسانی» و «انگیزهها» و «امیالشان» در فرآیند توسعه طی تاریخ تجربهی مدرنیته، همواره مورد توجه صاحبنظران بوده است(برمن ، 1988).
شکلگیری کنش جمعی روزنامهنگاران پس از خرداد 76، در «فضایی گفتمانی» شکل گرفت؛ کنشی که توسعهی مقطعی مطبوعات را درپی داشت. این «فضای گفتمانی» به مثابه «زمینه»، انگیزههای کنشگری روزنامهنگاران را فراهم ساخت. فضای گفتمانی دربرگیرندهی مباحث و گفتارهایی دربارهی ساختارهای کلان جامعه بود و چالشهایی انتقادی را متوجه این ساختارها میکرد. در فضایی که به شدت نیازمند «طرح و تبادل پیام» بود، توسعهی مطبوعات در ایران تبلور یافت، اما هیچگاه نهادینه نشد و تداوم نیافت.
گفتمانها برای پیشبرد داعیههای خود و نهادینه شدن، نیازمند طی کردن «فرآیندهای هژمونیک» هستند. کنش جمعی روزنامهنگاران در «فضای عمومی کنشگری» توانست چنین سلطهیی را برای مدتی، با شکلگیری «دستور جلسهی مشترک» بر فضای افکار عمومی و «غیریتسازی» با نهادهای سیاسی حاکم به دست آورد. دستور جلسهیی که در آن مقولهها و مضامینی همچون «آزادی بیان و رسانه»، «حقوق شهروندی» و «جامعهی مدنی» و مباحث مربوط به آن، محتوای دستور جلسهی مشترک روزنامهنگاران و صاحبان افکار عمومی را تشکیل می داد.
ایجاد «روابط غیریت سازانه» در فضای افکار عمومی توسط کنشگران سیاسی و روزنامهنگاران با طرح مباحث کلان از موفقیت برخوردار بود. اما منطق این روابط در «فضاهای بالفعل» و «واقعی» دچار تغییرات اساسی میشود. یعنی در فضاهایی که باید مبادلات مادی و کاری مربوط به تولید و انتقال محتوا صورت گیرد. در فضای عمومی کنشگری، روزنامهنگاران و کنشگران رفرمخواه، با ایجاد «غیریتسازی» و ترسیم «مرزهای سیاسی»، توانستند اُفقهای هویتی جدیدی را برای خود نزد افکار عمومی ترسیم نمایند. غیریت سازی حاصل از گفتمانهای اقتباسی، از ویژگی مهم و تاثیرگذاری برخوردار است و آن این که غیریتسازی به تناسب محیط، از مدلولی بسیار شناور برخوردار است. کنش جمعی روزنامهنگاران در حرکت خود از «محیطهای عمومی» روزنامهنگاری به «محیطهای اختصاصی» تشکلهای صنفی، دچار جابهجایی در ماهیت و جایگاه «ما – آنها» میشود، که امکان تثبیت «هویتهای جمعی و تخصصی» را که لازمهی توسعه است فراهم نمیسازد.
اگرچه کسب هویت اجتماعی برای بخش قابل توجهی از کنشگران مطبوعاتی از اهمیت برخوردار بود، اما جست و جوی این هویت جمعی بعضا در مسیری موازی با حرفهییگری و تخصصگرایی پیش میرفت. علاوه آن که کسب هویت حرفهیی و تخصصی، اولویت و معیار رفتاری بسیاری دیگر از کنشگران را تشکیل نمیداد. بر آنچه گفته شد این نکته باید افزوده شود که وجود رقابتهای بعضا شدید میان فردی و گروهی کنشگران مطبوعاتی، تاکنون مانع از شکلگیری «مشروعیت ساختارهای بین گروهی» و «پایداری ارتباطات» اعضای تشکلهای صنفی شده است.
در محیطهای بالفعل و واقعی، رابطهی غیریتسازانه با «نهادهای قدرت سیاسی» که در فضای عمومی شکل گرفته بود، جای خود را به «همکاران» میدهد که اغلب امکان رسیدن به «اجماع» برای پیشبرد گامهای لازم برای توسعه در نهادهای صنفی را از میان میبرد و توافق و همکاری، جای خود را به رقابت میدهد. این معضل همکاری در نهادهای جمعی را که از سلسله مراتب و روابط سازمانی برخوردار نیستند، باید از دریچهی مفهوم قدرت تحلیل کرد. زیرا همانگونه که فوکو میگوید، قدرت به مثابه بافتی از روابط عمل میکند، در همهی روابط به صورت درونی وجود دارد و روابط انسانی را باید بر مبنای قدرت تفسیر کرد، چرا که قدرت، تکثر تنشآمیز نیروها در روابط «من-دیگری» است.(فوکو ، 1980) غیریت سازی به مدلولی شناور تبدیل میشود و نمیتواند تثبیت هویت بیابد، زیرا نزد بسیاری از این کنشگران، منابع هویت حرفهیی و مادی از یکدیگر جدا هستند. منابع هویتی و حرفهیی به منابع مادی پیوند ندارد، و از اینرو نمیتواند به «اقدامات هژمونیک» که به گفتهی لاکلائو و موفه (2001) برای تثبیت گفتمان لازم است، منجر شود.
اعمال هژمونیک از طریق فرآیندهای مدنی و سیاسی در کنشهای جمعی، بر تشکیل و کارکردهای هماهنگ کننده و یکپارچهساز گفتمانهای توسعهگرا تاثیرگذار هستند، چراکه به گفتهی فوکو «باید قدرت را از پایین به بالا تحلیل کرد و کار را از مکانیسمهای ریز قدرت آغاز کرد، که هریک از آنها تاریخ، مسیر و شگردها و راهکارهای خاص خود را دارد و سپس باید ببینیم که این مکانیسمهای ریز چگونه با مکانیسمهای کلیتر و با صورتهای سلطهی جهانی تجهیز و به کار گرفته میشوند، پیچیدگی مییابند و جا به جا و دگرگون شده و بسط پیدا میکنند.»(فوکو،1980: 99) در فضای واقعی کنشگری، روزنامهنگاران نتوانستند با درانداختن طرحهای همکاری و هماهنگی از طریق انجمنهای صنفی و خانههای مطبوعات، و با بهرهمندی از فضای پیامها در روابط غیریتسازانه که نزد افکار عمومی ایجاد کرده بودند، مرزهای قدرت تازهای را برای خود تاسیس نمایند.
نهادهای صنفی در قالب جمعهای سازمان یافته قادر به انجام کارهایی هستند که افراد به تنهایی از عهدهی انجام آنها برنمیآیند. نیاز رسانهها به قوانینی که امنیت شغلی آنها را تضمین نماید و همچنین تحقق سایر شاخصههای توسعه و تثبیت رسانه ، جز از طریق عملکرد نهادهای مدنی امکانپذیر نیست. رسانهها به عنوان رُکنی در کنار، و در مواردی بسیار در مقابل سایر ارکان قدرت جامعه، برای نهادینه شدن نمیتوانند منتظر کمکها و اقدامات داوطلبانهی نهادهای قدرت باشند. آنها باید نیازهای خود را از طریق چانهزنی، گفت و گو، مذاکره و توافق محقق سازند و این فرآیندی است که جز از طریق نهادهای صنفی امکانپذیر نیست.
روزنامهنگاران هراندازه هم که در عملکرد فردی خود از طریق رسانهها و تحریریههای کوچک نشریاتشان شجاعانه عمل نمایند، برای تحقق شاخصههای توسعهی رسانه به مثابه یک رکن، نیازمند عمل جمعی از طریق نهاد صنفی هستند. مذاکره با گروههای رقیب برای گرفتن امتیاز از ویژگیهای اساسی برای تبدیل کنش جمعی به نهادی سازمان یافته است. اهمیت کنش جمعی از طریق نهادها، امکان مصالحه بین منافع و استدلالهای متضاد است تا دستکم سهمی از قدرت را نصیب نهادهای نوپا سازد. به عبارتی اگرچه کنش جمعی به معنای کنترل کنشهای فردی است، اما قانونگرا ساختن کنشهای فردی، کارکردی ارزشمند به همراه دارد و آن «تضمین آزادی» و «بسط کنشهای فردی» است.
کنش جمعی از طریق نهاد، امکان ارتباط ارادههای انسانی از طریق «مبادله» را فراهم میسازد، ضمن آن که از رادیکال شدن تقابل ارادهها جلوگیری مینماید. مواجههی ارادهها با یکدیگر در چارچوب امر مبادله، میتواند شکلگیری «ارزشهای مقبول» را به همراه داشته باشد، که اگرچه ایدهآل و آرمانی نیست اما از تضادهای فرساینده جلوگیری میکند. به قول کامونز اين روش شايد از سرشت آرماني، منطقي يا انقلابي برخوردار نباشد؛ اما در شرايط واقعي و از طریق مذاکره به عنوان روشی کاربردی در زمینهی منافع متضاد و به صورت سازمان یافته، برای تحميل ارادهی جمعي بر ارادههای متعدد فردی به شمار میرود(کامونز، 1970). روزنامهنگاران ایرانی در عرصههای کلان توانستند مجادلههای کلامی با نهادهای قدرت در جامعه ایجاد کنند و افکار عمومی را متوجه عملکرد خود سازند، اما آنها برای نهادینه کردن قدرت خود نیازمند نوآوریها و ابتکارات در چانهزنیهایی بودند که امتیازات خُرد و مرحله به مرحله را نصیبشان سازد؛ که در عمل نتوانستند بدان دست یابند.
این تحقیق در پی آن بود تا با رویکردی «امیک» نشان دهد چگونه کنشگران مطبوعاتی در «فقدان ارادهی جمعی» و «انگیزههای حرفهیی»، نتوانستند سهمی از قدرت را برای خود به دست بیاورند، جای پایی بیابند و محکم کنند و در بزنگاههای دشوار کاری، ناگزیر از مواجههی فردی با همان نهادهای قدرتی شدند که انتظار همراهی از آنها را داشتند. مطبوعات در ایران همواره از «فقدان عاملیت نهادی» رنج بردهاند، عاملیتی که در نهادهای مدنی خود را به شکل «کنش جمعی» نشان میدهد.
—————————————–
– Berman, M. (1988). All that is solid melts in to air: The experience of modernity. Printed in the United States of America: Penguin Books.
– Commons, J. R. (1970). The Economics of Collective Action. Madison: The University of Wisconsin Press.
– Foucault, M. (1980) Power/Knowledge, ed. Gordon, C., New York: Pantheon.
– Laclau, E., & Mouffe, C. (2001). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics. 2ed. London: Verso.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.