کد خبر : 35633
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۷

آیا مارک زاکربرگ یک کارآفرین خودکامه با رویای استیلا بر جهان است؟

آیا مارک زاکربرگ یک کارآفرین خودکامه با رویای استیلا بر جهان است؟

هاتف‌خبر – گزارش کتاب – نوشته‌ی جان نافتون، ترجمه‌ی سیدایمان ضیابری –
«حقیقت زشت»: کتابی درباره‌ی فیس بوک، یک غول فناوری با یک مُدل تجاری مسموم
آیا مارک زاکربرگ یک کارآفرین خودکامه با رویای استیلا بر جهان است؟

هاتف‌خبر – گزارش کتاب – نوشته‌ی جان نافتون، ترجمه‌ی سیدایمان ضیابری –
«حقیقت زشت»: کتابی درباره‌ی فیس بوک، یک غول فناوری با یک مُدل تجاری مسموم
آیا مارک زاکربرگ یک کارآفرین خودکامه با رویای استیلا بر جهان است؟

چند کتاب درباره‌ی فیس بوک نوشته شده است؟ حساب از دست من خارج شده. بسیاری از آنها به ژانر داستانهای «خودی» تعلق دارند. کتابهایی که شاید توسط یکی از نخستین سرمایه‌گذاران شرکت نوشته شده‌اند یا یکی از دوستان نزدیک احتمالی بنیانگذار و رهبر شرکت؛ یا توسط یکی از کارمندان سابق شرکت که به دلیل خسارت اجتماعی که برجای گذاشته، احساس عذاب وجدان می‌کند؛ یا هر از گاهی،‌ کتابی به قلم منتقدان صریح‌اللهجه‌ی رسانه‌های اجتماعی همچون سیوا ویدهیاناتان یا فرانکلین فوئر.
من اکثر این کتابها را خوانده‌ام و از همین رو «حقیقت زشت» را به دلیل عنوان فرعی‌اش، «در درون نبرد فیس بوک برای تسلط» با مقداری شک و تردید نگریستم. اما این کتاب متفاوت است. حداقل اینطور است که نویسندگان آن، خودی نیستند، بلکه دو نویسنده‌ی باتجربه‌ی روزنامه‌ی نیویورک تایمز محسوب می‌شوند که در سال ۲۰۱۹ برای جایزه‌ی پولیتزر نامزد شدند. بسیار مهمتر اینکه آنها ادعا می‌کنند بیش از ۱۰۰۰ ساعت مصاحبه با بالغ بر ۴۰۰ نفر انجام داده‌اند، از جمله مدیران فیس‌بوک، کارمندان سابق و فعلی و خانواده‌هایشان، دوستان و همکلاسی‌ها و همینطور سرمایه‌گذاران و مشاوران فیس بوک، و نیز وکلا و فعالانی که مدتهای طولانی در حال مبارزه با این شرکت بوده‌اند. در نتیجه اگر این یک روایت از زبان خودی‌هاست،‌ از همه‌ی پیشینیان خود در این ژانر، متقن‌تر است.
ما به سرعت به این خواهیم پرداخت که این روایت، چه چیزی را آشکار می‌کند، اما بگذارید ابهام درباره‌ی عنوانش را ابتدا برطرف کنیم. این عبارت از سرتیتر روی یک یادداشت داخلی ارسال شده توسط اندرو بوزورث (که به عنوان “بوز” هم شناخته می‌شود)، یکی از مدیران ارشد فیس بوک و از متعمدین نزدیک مارک زاکربرگ، گرفته شده است. در این یادداشت آمده است: “پس ما آدمهای بیشتری را با یکدیگر مرتبط می‌کنیم، که اگر آنها استفاده‌ی منفی از آن بکنند، می‌تواند بد باشد. می‌تواند با قرار دادن فردی در معرض حملات قُلدرها، زندگی کسی را از او بگیرد. ممکن است کسی در حملات تروریستی که توسط ابزارهای ما هماهنگی شده، جان بسپارد. و ما همچنان آدمها را با یکدیگر مرتبط می‌کنیم. حقیقت زشت این است که ما آنچنان به مرتبط کردن انسانها با یکدیگر عمیقاً باور داریم که هرچیزی که به ما اجازه بدهد تا افراد بیشتری را به یکدیگر وصل کنیم، خیر بالفعل محسوب می‌شود.”


این در واقع همه‌ی آنچه که نیاز دارید درباره‌ی فیس بوک بدانید را به شما می‌گوید. تنها چیزی که بوز به آن اشاره نکرد این بود که هر چه قدر فیس‌بوک افراد بیشتری را “مرتبط” کند، پول بیشتری هم به دست می‌آورد. و دیدگاه دفتر مرکزی فیس بوک هم این است که این غول فناوری هنوز در روزهای اول مسیر رشد خود قرار دارد. هر چه باشد،‌ فیس‌بوک در حال حاضر ۸.۲ میلیارد کاربر فعال ماهانه دارد، و در حال حاضر در جهان ۸.۷ میلیارد نفر انسان زندگی می‌کنند. این بدان معنی است که در دیدگاه قدرت طلبانه‌ی رهبر عالی شرکت، هنوز 5 میلیارد نفر دیگر هستند که باید “مرتبط” شوند. تنها آن زمان، یعنی وقتی همه‌ی انسانهای روی کُره‌ی زمین عضو فیس بوک شدند، مشکلات جهان حل خواهد شد. و اگر شما فکر می‌کنید من این را از خودم ساخته‌ام، آنگاه نگاهی به برخی از مقالات زاکربرگ روی صفحه‌ی فیس بوکش، به شما فرصت تامل خواهد داد.
هرچند که پیشرفت در رسیدن به استیلای جهانی تا امروز بر اساس برنامه جلو رفته است، اما وقفه‌هایی – یا به عبارتی، مشکلات روابط عمومی – هم در مسیر وجود داشته‌اند. در طراحی موضوع اصلی کند و کاو خود، فرنکل و کنگ عمدتاً بر آنچه که در فاصله‌ی ۴ سال بر فیس بوک گذشته است – از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ که ترامپ را به قدرت رساند تا انتخاب جو بایدن در سال ۲۰۲۰، متمرکز بوده‌اند.
آنها محتوای فراوانی در اختیار داشتند تا بر روی آن کار کنند. علاوه بر همه‌ی اتفاقات ممکن، این دوره دربرگیرنده‌ی چنین رویدادهایی بود: نفوذ روسیه به کارزار انتخاباتی هیلاری کلینتون؛ به‌کارگیری بی‌عیب و نقص سیستم تبلیغات فیس‌بوک برای نشر اطلاعات غلط و ایجاد هرج و مرج در گفتمان عمومی؛ تسلط کارزار انتخاباتی ترامپ بر این سیستم‌ها برای رسیدن به اهداف مشابه؛ رسوایی کمبریج آنالیتیکا؛‌ کارزار بدنام‌سازی علیه جورج سوروس‌؛ گسترش فیس بوک در میانمار و استفاده از آن برای تسهیل کشتار جمعی علیه مسلمانان روهینگیا در این کشور؛ پخش زنده‌ی کشتار جمعی کرایست چرچ نیوزیلند در سال 2019 و استفاده از فیس‌بوک توسط مهاجمان برای برنامه‌ریزی و پخش زنده‌ی حمله به ساختمان کنگره در ۶ ژانویه.
کاوش این حقایق وحشتناک توسط نویسندگان، محتوای گیرا و البته اندوهناکی را برای مطالعه به ما می‌دهد. دو چیز به طور خاص در اینجا برجسته هستند. نخست اینکه در بسیاری از موارد،‌ افراد درون فیس بوک، از آنچه که در سیستم‌های این شرکت در حال رخ دادن بود، آگاه و البته نگران بودند، یا به این دلیل که آنها را کشف کرده بودند، یا توسط افراد آگاه خارج از شرکت مطلع شده بودند. و با این حال وقتی نگرانی‌های خود را در سلسله مراتب مدیریتی به افرادی عالیرتبه تر از خود منتقل می‌کردند،‌ اتفاق زیادی نمی‌افتاد – که احتمالاً نشان می‌دهد چرا در برخی از موارد زاکربرگ از بحران‌های در حال وقوع بی‌اطلاع بود تا وقتی که برای ادعای بی‌اطلاعی کردن، بسیار دیر می‌شد.
برجسته‌ترین نمونه، اتفاقی بود که وقتی بازرسان داخلی به سرپرستی متخصص امنیت سایبری الکس استاموس، میزان دخالت روسیه در سیستم‌های فیس بوک را فاش کردند، رخ داد. تلاشهای استاموس برای آگاه کردن مقامات ارشد خود از آنچه که در حال وقوع بود، با بی‌توجهی مواجه شد. همه‌ی ذکر نامهای او از روسیه در پیش‌نویس گزارشش توسط مقامات ارشد، حذف شده بودند. اما همزمان با گمانه‌زنی‌های رسانه‌های خبری در مورد اینکه اتفاق بزرگی در حال وقوع بود، تصمیم گرفته شد تا هیات مدیره‌ی شرکت روز پیش از جلسه‌ی فصلی اش در ۷ سپتامبر ۲۰۱۷، گزارشی را دریافت کند. در نتیجه در ۶ سپتامبر،‌ استاموس به یک کمیته‌ی فرعی متشکل از سه عضو هیات مدیره، توضیحاتی ارایه کرد. آنها متحیر و البته خشمگین شده بودند و عصبانیت خود را کنترل می‌کردند. ارسکاین باولز،‌ که رییس دفتر بیل کلینتون بود، گفت: “چه‌طور شده که ما حالا در مورد این موضوع مطلع شده ایم؟” کل جلسه‌ی مدیران به همین شکل پُر از اختلاف بود. اما هیچ اتفاق قابل توجهی نیفتاد.


چرا؟ به این دلیل که اعضای هیات مدیره کاملاً برای کسب رضایت زاکربرگ تلاش می‌کنند. شرکت، کل ماجرا را به زیبایی در گزارش منظمش به کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا جمع‌بندی می‌کند: “مارک زاکربرگ، بنیانگذار، رییس و مدیر اجرایی شرکت ما، می‌تواند در ارتباط با اکثریت حق رای سهام سرمایه‌ی قابل توجه ما، حق رای خود را اعمال کند و در نتیجه می‌تواند نتیجه‌ی موضوعات ارسال شده برای سهامداران جهت تایید را در کنترل داشته باشد،‌ از جمله انتخاب همه‌ی مدیران و هر گونه ادغام، یک‌دست‌سازی یا فروش همه یا بخش اعظم دارایی‌های ما. این کنترل متمرکز می‌تواند منجر به تکمیل معاملاتی شود که سایر سهامداران ما آن را پشتیبانی نمی‌کنند.” زاکربرگ می‌تواند کل اعضای هیات مدیره را اخراج کند، و هیچ کسی نمی‌تواند در این زمینه کاری انجام بدهد.
به این سند فوق‌العاده هیچ کجا در «حقیقت زشت» اشاره نشده است،‌ اما کل روایت را شکل می‌دهد. یکی از کشفیات قابل توجه کتاب این است که در داخل شرکت، بیش از آنچه که گمان می‌کردیم، اضطراب وجود دارد. بسیاری از کارکنان فیس بوک، از آنچه که کارفرمایشان در جست وجوی بی وقفه‌اش برای رسیدن به رشد و سوددهی انجام می‌داد،‌ غمگین، عصبانی و خشمگین بوده‌اند. برخی از آنها تلاش کردند تا روسا و مقامات ارشد را از نگرانی‌های خود آگاه کنند. اما همچون گذشته،‌ خبرهای بد، روسا را متقاعد نمی‌کرد چرا که چنین خبرهایی با نیاز غالب برای رشد بی‌پایان شرکتی سازگار نبوده‌اند. و آنطور که اچ. ال. منکن در کلامی مشهور ادعا کرد،‌ سخت است چیزی را به کسی توضیح بدهیم که درآمدش به متوجه نشدن آن وابسته است.
شوق زاکربرگ برای رشد، چیزی است که فاجعه‌ی میانمار را بنیان نهاد. فیس بوک وارد کشوری شد که هیچ سنت دموکراتیکی در آن حاکم نبود، و اتصال را برای مردمی فراهم کرد که پیش از آن هرگز از اینترنت استفاده نکرده بودند. مدیران شرکت هیچ چیزی درباره‌ی آن کشور نمی‌دانستند غیر از اینکه برای پروژه‌ی «یک میلیارد نفر بعدی»، موقعیت جغرافیایی مناسبی بود. با وارد شدن به میانمار، فیس بوک در واقع “یک کبریت روشن را بر روی دهه‌ها تنش نژادی در حال گسترش پرتاب کرد و آنگاه وقتی فعالان، به دودی که به آرامی کشور را خفه می‌کرد اشاره کردند، روی خود را از آنجا برگرداند.” در نهایت،‌ مقامات حقوق بشری تخمین زدند که 24.000 مسلمان روهینگیا کشته شدند و 700 هزار نفر از آنها به بنگلادش فرار کردند. و کتاب گزارش می‌دهد در زمانی که این فاجعه در حال وقوع بود، کلام خشونت آمیز 18 میلیون کاربر فیس بوک که کشتار جمعی را تشویق می‌کردند،‌ تنها توسط 5 نفر متکلم بومی زبان برمه‌ای مورد بررسی و نظارت قرار می‌گرفت، و هیچ کدام از آنها در میانمار سکونت نداشتند.
“حقیقت زشت” درباره‌ی فیس بوک این است که یک شرکت بسیار قدرتمند با یک مدل تجاری مسموم و مضر است،‌ که یک بنیانگذار خودکامه آن را مدیریت می‌کند و مصمم به کسب استیلای جهانی است. یک منتقد برجسته‌ی فیس‌بوک،‌ اینگونه مطرح کرده بود که “مشکل فیس بوک، فیس بوک است.” این اشتباه است. مشکل فیس‌بوک، زاکربرگ است. و سوالی که این کتاب فوق‌العاده مطرح می‌کند این است: ما باید با زاکربرگ چه کار بکنیم؟

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.