کد خبر : 30918
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۹:۳۰

مروری بر کتابهای «کرونا، اقلیم، فوریت مزمن» و «طبیعت چه کار خواهد کرد؟»

مروری بر کتابهای «کرونا، اقلیم، فوریت مزمن» و «طبیعت چه کار خواهد کرد؟»

نوشته‌ی بن ارینریک، گاردین ترجمه‌ی سید ایمان ضیابری آیا ماه اپریل را به خاطر می آورید؟ انگار که دهه ها گذشته باشد،‌ اما من، در میانه ی وحشت و هراس از فضاهای محصور ایجادشده پس از قرنطینه ها، زمزمه ای از امید را یادم هست. رفت و آمد ماشین ها متوقف شده بود. هیچ هواپیمایی

نوشته‌ی بن ارینریک، گاردین
ترجمه‌ی سید ایمان ضیابری

آیا ماه اپریل را به خاطر می آورید؟ انگار که دهه ها گذشته باشد،‌ اما من، در میانه ی وحشت و هراس از فضاهای محصور ایجادشده پس از قرنطینه ها، زمزمه ای از امید را یادم هست. رفت و آمد ماشین ها متوقف شده بود. هیچ هواپیمایی از آسمانها عبور نمی کرد و هیچ آلودگی، آن را نمی فشرد. جایی که من زندگی می کنم، می شنیدم که آمبولانس ها تقریباً هر روز یکی از همسایگانمان را می بردند، اما ما صدای پرندگان را هم می شنیدیم، بلندتر از هر زمان دیگری. یک توپ کوچک تیغ دار گلیکوپروتئین ها و ریبونوکلئیک اسید، کاری را انجام داد که انقلابیون متعهد در پس یک قرن موفق به انجام آن نشده بودند. اقتصاد جهانی به شکل بی سابقه ای کند شده بود.
این یکی از دستاوردهای تعیین کننده ی سرمایه داری معاصر بوده که دربرگیری تجمیع کننده اش،‌ تصور هرگونه راه دیگری برای ارتباط برقرار کردن با یکدیگر و با سیاره ای که همگی در آن شریک هستیم را دشوار می سازد. با این حال بهار گذشته،‌ برای یک لحظه و زمانی که جهان به نظر در حال پایان یافتن بود،‌ می شد دورنمای محوی از یک جهان دیگر را از نظر گذراند؛ جهانی که برای زندگی غیرانسانی بسیار سودمندتر بود. کاملاً آشکار بود که در میان انسانها، کم اهمیت ترین حرفه ها، حیاتی شده بودند و پر ارج و قرب‌ ترین آنها، زاید به نظر می رسیدند. تقریباً یک شبه، همه ی آن چیزی که به ما گفته بودند غیرقابل توقف بود، متوقف شد. محتمل به نظر می رسید که سئوالاتی را بپرسیم که پیشتر جرات بر زبان راندن آنها را نداشتیم، از جمله اینکه،‌ با این فرض که دوام بیاوریم،‌ چگونه می توانیم جوامع و ذهن هایمان را منسجم کنیم، اگر تقاضا برای سود همه ی آنچه که ما را به جلو می راند، نباشد؟
چهار سال پیش، پژوهشگر سوئدی آندریاس مالم، یکی از دقیقترین آسیب شناسی ها را از بیماری ریشه ای که ما به آن مبتلا هستیم، ارایه داد. در کتابی به نام «سرمایه ی فسیلی»، او تاریخچه ی ماشین بخار زغال سنگی در انگلستان قرن نوزدهم را بررسی کرد. او استدلال کرد که زغال،‌ ارزانتر یا کارآمدتر از نیروی آب نیست، اما این مزیت استثنایی را داشت که آنانی که در آسیاب ها کار می کردند را به نفع مردانی که صاحب آسیاب ها بودند، تضعیف کند. اقتصاد فسیلی، آنطور که مالم خطابش می کند، از ابتدا آمیخته با استثمار انسانها و طبیعت بوده است. در طول مسیر، توهمی درباره ی رشد خودکفا که برای نظام فعلی حیاتی است را ایجاد کرد؛ ماشینی که هیچگاه نمی توان آن را متوقف کرد حتی با وجود اینکه هرچه در اطراف ماست، نابود می کند.


جدیدترین کتاب مالم با عنوان «کرونا، اقلیم، فوریت مزمن»، همه گیری را به تصویر می افزاید، “یک مریضی جهانی برای همتا شدن با گرمایش جهانی.” از سال 1940 تا به امروز،‌ بیش از 300 نوع بیماری واگیردار جدید سر برآورده اند: ایدز، ویروس زیکا، ابولا،‌ سارس، نشانگان تنفسی خاورمیانه و انواع و اقسام اشکال جدید آنفولانزا. تردید کمی درباره ی ریشه های آنی این امراض وجود دارد. میکروبهای قبلاً دیده نشده، در یک فرایند دنباله دار «نشت زئونوتیک» از حیوانات دیگر به میزبانان انسانی جهش می کنند. علل آن بر کسی پوشیده نیست: تخریب زیستگاهها، به طور خاص جنگل زدایی،‌ و کشاورزی صنعتی شده شمار قابل توجهی از انسانها را در ارتباط فزاینده با جمعیتهای حیوانی بسیار پرتنش قرار داده است.
مالم معتقد است که ویروس حقیقی، سرمایه داری است یعنی همان اقتصاد فسیلی که “صرفاً با گسترش یافتن” دوام می یابد و سیاره ی ما را آنطور که می بینیم،‌ می بلعد. تنها ماموریت سرمایه،‌ بازتولید کردن خودش است و اینکه همواره فرصتهایی برای “رشد” بیابد. زمین به مجموعه ای از کالاها تبدیل می شود. آنچه که کالا نیست، ضایعات است. در یک “تبادل نابرابر از حیث بومشناسی” که به واسطه ی آن جمیعت ثروتمند جهان توسعه یافته از سبک زندگی مصرف گرایانه ی متکی بر«استخراج منابع زمین سوخته» در کشورهای فقیر خارج از دید بهره مند می شوند،‌ جنگلهای بکر فرو می ریزند تا مسیر برای مزارع روغن نخل،‌ معادن کبالت، چراگاههای دام و سویا باز شود. زمینهای متعلق به طبیعت وحشی با بولدوزر نابود می شوند تا بازارهای کالای مصرفی چند قاره آنطرفتر منتفع شوند. عطش مصرف گرایانه ی تازه تولید می شود تا ماشین همچنان کار کند.
حاصل، ویرانی است و کل زیست کره نیازمند مراقبتهای ویژه. مالم می نویسد، در سال 1700 و پیش از تولد سرمایه داری صنعتی، “95 درصد از زمینهای خالی از یخ سیاره،‌ یا کاملاً بکر بود یا آنقدر اندک مورد استفاده قرار گرفته بود که در دسته ی نیمه-طبیعی جای می گرفت.” در سال 2000، تنها 5 درصد از آن باقی مانده بود. مشکل از بازار تره بار ووهان یا تجارت نجومی حیوانهای شگفت انگیز نیست، بلکه نظامی است که همه ی طبیعت را در چرخه های جهانی شده ی سرمایه فرو می برد. با این کار،‌ این نظام تنها بیماریهای جدید را سبب می شود چرا که اتمسفر ما را گرمتر و هوا و اقیانوسهایمان را آلوده تر می سازد.


با نگاهی فارغ از ایدئولوژی، که به شکل عجیبی آرامبخش و از آتش سوزیها و سیلاب ها در امان است، جهان ما حتی در حال حاضر بهترین جهان ممکن است. آدمها عمر طولانی تر و زندگی های سعادتمندانه تری را تجربه می کنند، و برخی از آنها هم به هر روی زندگی را می گذرانند، و دموکراسی در حال ترقی است. یا حداقل اینطور است که در گذشته اینطور بوده، یا بار دیگر اینگونه خواهد شد. در سال 2015، 19 امضاکننده ی سندی با عنوان «مانیفست اکومدرنیست»، استدلالی برای کنار گذاشته شدن هدف توسعه ی پایدار مطرح کردند. آنها مطمئن بودند که “اگر مرزبندیهای فیزیکی ثابتی برای مصرف انسانی وجود داشته باشد، این مرزها آنقدر نظری هستند که در عمل هیچ موضوعیتی ندارند.” ما هنوز می توانیم همه ی آنچه را که می خواهیم مصرف کنیم. این مانیفست وعده داد که کشاورزی صنعتی پرفشارتر و بهره برداری از منابع در نهایت به واسطه ی پیشرفتهای فناوری که هنوز کشف نشده اند، “دخالت کمتری در جهان طبیعی خواهد کرد.” گرایش سرمایه داری به تخریب زیست محیطی بی وقفه می تواند از منافع رشد “جدا شود” تا در نتیجه همه ی ما در انتظار یک “عصر انسانی خوب یا حتی عالی” بنشینیم.
اما زودهنگام شادی نکنید. مانیفست درست از آب درنیامده، به ویژه در اطمینانش به اینکه “بشریت پیشرفتهای چشمگیری در کاهش بروز و آثار بیماریهای واگیردار حاصل کرده … و نسبت به شرایط آب و هوایی شدید، تاب آوری بیشتری دارد.” با این حال، ایده های پشت سر آن، تفاوت چندانی با برنامه های دولتهای میانه رو در سراسر جهان ندارند. این مسیری است که ما در آن قرار داریم، و پشتیبان آن، انکارگرایی آب و هوایی از نوع مهلک ترامپی آن است. به علم احترام می گذارد، هرچند تا حدودی سلیقه ای، از اتحادهای بدنام کننده با افراطیون پرهیز می کند و با لحنی سخن می گوید که هیچ کسی را در مجمع جهانی اقتصاد در داووس نرنجاند. پیامش، که هیچ اصل بنیادینی نباید تغییر کند، آرامش بخش، مودبانه و شدیداً خطرناک است.
جغرافیدان زیست محیطی روث دی فرایز، یکی از امضاکنندگان این مانیفست، در آخرین کتابش با عنوان «طبیعت چه کار خواهد کرد؟» اذعان می کند که “تمدن به هم پیوسته و پیچیده ی ما” – و با تغییرات اندکی، این عبارت همانند یک تیک عصبی تکرار می شود – نقطه ضعف هایی دارد. جهان “مدرن فرامتصل”، “دمدمی مزاج”، “نامطمئن” و “پیش بینی ناپذیر” است. در واقع، هرچند که او این موضوع را ذکر نمی کند، دمای زمین به مرزی نزدیک شده که در 34 میلیون سال اخیر دیده نشده است. دی فرایز استدلال می کند این “جهان مدرن و به هم پیوسته” – و بسیار ساده تر می شد اگر او تنها از کلمه ی “سرمایه داری” استفاده می کرد – گرایش به این دارد تا فواید تنوع را نادیده بگیرد و “غنای استوار فرهنگ ها را محو کند.” موافقم. امروز 1 میلیون گونه ی جانوری و گیاهی در معرض انقراض هستند، و خشکسالی و گرسنگی احتمالاً بین 50 تا 300 میلیون نفر را وادار خواهد کرد تا در طول دوران زندگی فرزندانشان، سرزمینهای خود را ترک کنند.


«طبیعت چه کار خواهد کرد؟» برای کسانی نوشته شده که با اطمینان گمان می کنند فرزندان خودشان در میان آوارگان نخواهند بود. طبیعت بینوا و آزاردیده، بسیاری از گنجهای خود را از کف داده و بی رحمانه در جست وجوی نمک ها و مواد معدنی، مورد کاوش قرار گرفته است. دی فرایز در تکتونیک صفحه ای، حشره شناسی و بازار بورس درسهای زندگی را جست وجو می کند. گستره ی نوشته های او وسیع و حکایتهایش اغلب سرگرم کننده هستند، اما حقایقی که او از آنها می سازد،‌ مسایل پیش پاافتاده ی گنده گویی های «سیلیکون ولی» هستند؛ تعدیل استراتژیک نیروها برای پیشگیری از فاجعه؛ شبکه های انعطاف پذیر شوک ها را بهتر از سلسله مراتب سفت و سخت جذب می کنند.
با این حال، گریزها بیش از هر چیز آزاردهنده هستند. دی فرایز نگران است که “بولدوزرها و پیاده روها در حال از میان برداشتن انبارهای تنوع زیستی هستند”، گویی موتورها و آسفالتها از خود اراده ای دارند و هیچ انسانی از تخریبی که به راه افتاده، سود نبرده و با دانستن هزینه ها، همچنان سود نمی برد. آنگاه آن ضمیر جمع اول شخص به میان می آید که همیشه برای معطوف کردن تقصیرها به دیگران مفید است. دی فرایز پی در پی از “جهان پویا، به هم پیوسته و پیچیده ی ما” می نویسد که انگار به همه ی ما متعلق دارد و نظامی از نابرابری های ریشه ای نیست که این کتاب برای آنها، نقش یک عذر تاسف آور اما فراموش شدنی را بازی می کند.
بارقه ی ناچیز امید که برخی از ما بهار گذشته حس می کردیم،‌ به سرعت از دستانمان خارج شد. آن لحظه عبور کرد. متولیان شرایط موجود، با شفافیت بیشتری نسبت به آنچه که معمولاً‌ از خود نشان می دهند، اعلام کردند که صرف حیات انسانها نمی توانست موجب متوقف شدن جریان منافع شود. اقتصاد، خدایان گرسنه تر از بال و مولوخ، قربانی می طلبیدند. همچون همیشه، این کشیشان عالیرتبه نبودند که جانشان پیشکش می شد، بلکه آنانی که غارت اقتصاد، بیشتر آنها را آسیب پذیر ساخته بود: سالخوردگان، ناتوانان، زندانیان، مهاجران و کارگرانی که انتخابی پیش رو نداشتند جز اینکه علیرغم خطرات،‌ کار کنند. صدها هزار نفر از آنان جان باخته اند.


پس ما بار دیگر در این نقطه هستیم: در شرایطی که سالهای طولانی انقراض و بحران آب و هوایی، برای ما به یک واقعیت آشنا تبدیل کرده: تماشای رخ نمودن یک فاجعه ی زنده، در حالی که دقیقاً می دانیم برای متوقف کردن آن باید چه کاری انجام دهیم اما در عین حال می دانیم که نمی توانیم، چرا که همان ساختارهایی که جوامع ما را شکل می دهند، ساختارهایی هستند که فجایع را استمرار می بخشند. شاید اگر ما از زمستان پیش رو به سلامتی عبور کنیم و فراهم شدن واکسن برای همه گیری ما را به خواب خوش آسایش فرو نبرد – داروی بزرگی که با اسب تیزپای می رسد – به خاطر خواهیم آورد که دقیقاً چه کسی به ما گفته نگران نباشیم و چه کسی گفته که جان ما کمتر از منافع آنان ارزش دارد. و شاید در خشم و اندوه مان، بتوانیم قدرتی بیابیم تا چیزی جدید بسازیم. راب ولس، زیست شناس تکوین گرا که بخش عمده ی تحلیل مالم بر آثار او استوار است، می نویسد که “راه خروج، چیزی کمتر از آفریدن یک جهان نیست.” مسیر آسان نخواهد بود، اما راهکارهای جایگزین نیز بر همین سیاقند.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.