هاتفخبر – سیدحسین ضیابری سیدین – خبر و عکس جان باختن دو کولبر در ارتفاعات استان کردستان به دلیل سرما سبب شد تا موضوع کولبران در پایگاههای خبری، رسانههای مجازی، مکتوب و همچنین شکههای اجتماعی برای بار چندم به سوژهی داغ و جدی این رسانهها تبدیل شود. هر چند واژهی کولبر را از چندین
هاتفخبر – سیدحسین ضیابری سیدین – خبر و عکس جان باختن دو کولبر در ارتفاعات استان کردستان به دلیل سرما سبب شد تا موضوع کولبران در پایگاههای خبری، رسانههای مجازی، مکتوب و همچنین شکههای اجتماعی برای بار چندم به سوژهی داغ و جدی این رسانهها تبدیل شود. هر چند واژهی کولبر را از چندین سال پیش به تواتر شنیدهایم اما هنوز فکری اساسی و جدی برای کسانی که دغدغهی نان دارند و حاضرند هر سختی و عذاب جسمی و روحی را به جان بخرند تا زندگیشان بگذرد، نه تنها نشده بلکه اصولاً به نظر میرسد مورد توجه و کانون نگاه مسوولان و مدیران مملکتی نیست. قضیهی کولبری را میتوان با قضیهی زبالهگردی نیز به گونهیی معنادار مرتبط دانست چرا که در هر دو مورد افراد با سن و سالهای متفاوت با دغدغهی نان بخور و نمیر تلاش میکنند تا روزی بگذارنند. یکی در زبالهها هزار و یک جور آلودگی را به جان میخرد و یکی دیگر راهی کوهستانهای گرم و طاقتفرسای تابستان و سرد و جانگذار زمستان میشود و هر دوی این صنف افراد یک دغدغهی مشترک دارند؛ «نان»! اما تاکنون با همهی خبررسانیهای رسانههای گروهی هیچ مقام مسوول یا غیرمسوول در بارهی حل مسائل این افراد قدمی بر نداشته است. در جریان جان باختن دو کولبر جوان که سن کم یکی از این دو سبب جریحهدار شدن احساسات جامعه نیز شد و بازتابی گسترده در سراسر کشور یافت میتوان به خوبی رد پای اقتصاد خانواده را میتوان مشاهده کرد و اینکه چگونه یک نوجوان یا جوان مجبور میشود به جای کلاس درس سر از کوهها و ارتفاعات سرد و وهمانگیز درآورد. هر چند کولبری پدیدهیی است که در چند سال گذشته بیش از پیش کانون توجه و نگاه بوده اما اینکه تدبیری برای حل این مسالهی اساسی نمیشود، نشان از بیتفاوتی مسوولان نسبت به معیشت، اقتصاد و زندگی افراد جامعه میدهد. تا دیر نشده هم باید برای کولبران و هم زبالهگردها و هم دیگر افرادی که از شدت ضعف درآمد و گرسنگی مجبور میشوند جان خود را به مخاطره بیاندازند، تدابیری اندیشیده شود. برنامهریزان اقتصادی به جای اینکه بیایند و تاثیر گرانی بنزین را روی میزان قاچاق بررسی کنند باید بررسی نمایند که چرا کشوری با این همه منابع باید هزاران هزار افرادی داشته باشد که دغدغهی نان، سبب انجام کارهای پرمخاطره در آنها میشود. کولبران که حاضرند برای دریافت مبالغی اندک جان خود را اینچنین به خطر بیندازند و بخشی از واردات کشور را انجام دهند، چرا نباید فرصت و امکان کار در کارخانهها و مراکز تولیدی و صنعتی کشور با حقوق و مزایای مکفی داشته باشند؟ آیا آنهایی که در اتاق خنک تابستانی و گرم زمستانی پشت میز کار خود دستورهای شبانه صادر میکنند، سنگینی غم این افراد را درک خواهند کرد؟ اگر خودمان را به اعداد و ارقام آمارهایی که ارائه میشود دلخوش کنیم و تنها بخواهیم با بیان نکات مثبت و با نگاه خوشبینانه وقایع را بگیریم، قادر خواهیم بود برای اقتصاد بیمار جامعه که سبب این همه گرفتاری برای جمعیتی پرشمار از افراد جامعه شده، برنامهریزی کنیم. تصمیمگیران و تصمیمسازان کشوری از کجا میخواهند صدای ملتی را که خود را خادم و نوکر آنها میدانند، بشنوند؟ این مردم با چه زبانی باید بگویند که وضعیت اقتصادی جامعهیی که در آن زندگی میکنند به مرز بحرانی رسیده و چیزی که سبب شده تا آنها درد افراد کمدرآمد جامعه را درک نکنند، فاصلهی طبقاتیشان با قشری از جامعه است که حتی نگران وعدههای غذایی فردای خود هستند. حالا هر قدر مسوولان برنامهریزی و مدیریتی کشور اعداد و ارقام را بالا و پایین کنند و با تفسیر و تعبیر بخواهند، سیاستهای اقتصادی خود را برای جامعه مفید نشان دهند و آنها را توجیه کنند، مردمی که سالیانی است از اجرای این سیاستها رنج میبرند و خود شبانهروز درگیر این اقتصاد نامتعادل هستند را نمیتوانند قانع کنند، مگر با این روش که «واقعاً به طور جدی به فکر ایران و ایرانی باشند».
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.