هاتفخبر – سیدحسین ضیابری سیدین – این هفته آماری وحشتناک و دهشتآور در بارهی وضعیت روحی مردم ایران منتشر شد که بسیاری از کانالها، گروهها، سایتها و نشریات آن را بازتاب دادند. گذشته از اینکه این آمارچقدر با واقعیت منطبق باشد و چقدر به اصطلاح سیاهنمایی محسوب گردد و گذشته از اینکه منابع معتبر و کارشناسان مرتبط این موضوع را تایید کنند و یا مردم و مسوولان این آمار را بپذیرند یا رد کنند، باید به پیامی که این گزارش کوتاه با خود داشته، بیشتر توجه و دقت شود.
هاتفخبر – سیدحسین ضیابری سیدین – این هفته آماری وحشتناک و دهشتآور در بارهی وضعیت روحی مردم ایران منتشر شد که بسیاری از کانالها، گروهها، سایتها و نشریات آن را بازتاب دادند. گذشته از اینکه این آمارچقدر با واقعیت منطبق باشد و چقدر به اصطلاح سیاهنمایی محسوب گردد و گذشته از اینکه منابع معتبر و کارشناسان مرتبط این موضوع را تایید کنند و یا مردم و مسوولان این آمار را بپذیرند یا رد کنند، باید به پیامی که این گزارش کوتاه با خود داشته، بیشتر توجه و دقت شود. خبر کوتاه و ساده بود: «مردم ایران جزو ۱۰ کشور غمگین جهان هستند.» باید توجه کنیم که برای رسیدن به نقطهی اوج غم و اندوه فاکتورها و عواملی هستند که نمونهها و شواهد آن را همهی ما در روز میبینیم. یکی از این موارد تنگ شدن دایرهی تخلفات اخلاقی و گستردهتر شدن دامنهی در برگیری موضوعات خلاف اخلاقی به وسیلهی دستگاههای مجری امنیت اخلاقی جامعه است. گستردگی این دستگاه عریض و طویل روز به روز حوزهی کاری خود را در زندگی، کار، خانه، اجتماع و رفتارهای فردی، اجتماعی و خصوصی افراد گسترش میدهد و فضا و تنفس رایحهی دلانگیز زندگی را برای همگان تنگتر و تنگتر میکند. اصولاً گویی قصد و غرض در کار است که جامعه به سمت فاکتورهای غم، انده و ماتم پیش برود و نشاط و سرزندگی خود را از دست بدهد. نتیجهی حرکت در این جهت نمود و نشانهی خود را در رفتارهای فردی و اجتماعی مردم جامعهی ایرانی نشان میدهد که هر روز نسبت به روز پیش پرخاشگرتر و عصبانیتر میشویم.
آیا تاکنون با خود اندیشیدهایم چرا وقتی ماشینمان در خیابان به ماشینی دیگر برخورد میکند، به جای اینکه بگوییم خوشبختانه این برخورد خسارت جانی نداشته پرخاشگرانه به طرف مقابل حملهور میشویم و موجی وسیع از ناسزاها را روانهی طرف مقابل میکنیم؟ آیا تاکنون به خود اندیشیدهایم که چرا در صفهای مختلفی که این روزها به مدد درایت و تدبیر مسوولان مملکت به بهانههای مختلف تشکیل میشود، کوچکترین حرکت از سوی دیگران را به خود میگیریم و جنجال به پا میکنیم؟ آیا قدری اندیشیدهایم چرا در تاکسی و اتوبوس هنگامی که یکی از مسافران اندیشه و نظری خلاف نظرمان ارائه میدهد میخواهیم زبان و دست او را کوتاه کنیم و در نهایت این سخنان ساده را به آشوب تبدیل میکنیم؟ و… چرا جامعهی ایرانی به سمت پرخاشگری، عصبانیت، لذت نبردن از لحظات زندگی و دور شدن از مفاهیم زیبای زندگی، محبت و انسانیت حرکت میکند؟ با این گفتهها نباید این خبر که مردم ایران را جزو ۱۰ کشور غمگین جهان شناخته، چندان به دور از واقعیتها باشد. علت این همه غم و اندوه، میتواند دوری از رفتارهای ملاطفتآمیز انسانی باید که نشانهی جامعهی خشن است. هر چند این موضوع در دایرهی موضوعات جامعهشناختی است و باید از نظر کارشناسان علوم انسانی و جامعهشناسی مورد بحث و بررسی قرار گیرد اما دلیل آن را میتواند هر فرد از افراد جامعهی ایرانی به خوبی دریابد که آستانهی تحمل فشار و پذیرفتن نظرات مخالف و احترام گذاشتن به همهی تفاوتهای فردی، اخلاقی، فکری، اعتقادی و… در ما به صفر نزدیک و نزدیکترمیشود. شما میتوانید نمونهیی از این رفتارها را حتی در ورزشکارانمان نیز مشاهده کنید که به جای مثلاً ارائه دادن یک فوتبال که نفس برگزاری آن لذت بردن از لحظات بازی است، زمین بازی را نبدیل به میدان جنگ و دعوا میکنند. دعوا و درگیری که دامنهی آن به تماشاگران نیز رسیده و آنها که پتانسیل و آمادگی این خشونت را دارند، به جای لذت بردن از یک بازی زیبا به سر و کلهی همدیگر میکوبند و خسارت جانی نیز بر جامعه تحمیل میشود. مردم ایران باید به خوبی دریابند که اگر از پیشینهی تاریخی و تمدن کهن ایرانی سخن میگویند، باید رفتار پیشینیان و منش آنها را هم داشته باشند. پیشینه و نوشتههای تاریخی باقی مانده در زمینهی رفتار نیاکانمان در ایران باستان نشان میدهد که آنها مردمانی خردورز، لطیف، طبیعتگرا و شاد بودهاند. به طوری که این سرزمین همواره مهد برگزاری جشنهای بزرگ در طول سال بوده و برخی از آن جشنها آنچنان در فکر و ذهنمان ریشه دوانیده، که امروز هم پابرجا و استوار هستند. ریشهی همهی جشنهای ایران باستان به روحیهی شاداب و پرنشاط اجتماعی و نیز مشارکت مردم در اجرای برنامههای جمعی برمیگردد. بنا بر این نباید این را فراموش کنیم که اگر امروز ما مردمانی غمگین لقب گرفتهایم باید به هوش باشیم که این مساله هرگز در ذات و باطن ایرانیان نیست. ایرانیان ذاتاُ خشونتگرا و ماتمزده نیستند.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.