هاتف خبر – سایت “بهار نیوز” با تازگی در نقد صحبتهای علی شکوریراد دبیرکل حزب اتحاد ملت که یکی از احزاب اصلی اصلاح طلبان است و گفته بود که مردم چون راه دیگری پیدا نمی کنند، بر می گردند به سمت اصلاحات، مطلبی نوشت که خواندنش خالی از لطف نیست.
در اینمطلب عنوان شده که علی شکوری راد معتقد است مردم وقتی از راههای دیگر ناامید شوند دوباره به اصلاحطلبان بازمیگردند. این اظهار نظر شکوریراد خلاصهای از تفکری است که به نام اصلاحطلبی در سالهای اخیر شناخته شده است. تفکری که در آن مردم مجبور به انتخاب آنان در مقابل «گزینه بدتر» هستند. اصلاحطلبان با چنین اظهارنظرهایی بیشتر از قبل نشان میدهند که هنوز و همچنان نمیخواهند واقعیات جامعه را ببینند و صدای مردم را بشنوند. صدایی که مدتها است بلندتر از قبل شنیده شده است و در بزنگاههایی همچون اعتراضات دی ماه و اعتراضات کارگری اخیر به فریاد تبدیل شده است.
اصلاحطلبان در ابتدا تلاش داشتند تا با تمسخر شعارهایی مانند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» از کنار این واقعیت که عبور مردم از آنان است بگذرند اما با گذشت زمان اندک اندک به این باور رسیدند که پایان تمایل جامعه به اصلاحطلبان یک واقعیت است. در مواجهه با این واقعیت شاهد نوعی دیگر از فرافکنی هستیم که در اظهارنظر این چهره به عنوان دبیرکل یکی از سه حزب مهم جریان اصلاحات مشخص است. مبنا و دلایل چنین اظهاراتی و شکاف به وجود آمده میان اصلاحطلبان و مردم را میتوان در موارد مختلفی جستوجو کرد که در ادامه به بخشی از آن میپردازیم:
۱ـ فاصله گرفتن از مردم: واقعیت آن که سبک زندگی و الگوی رفتار سیاسی اصلاحطلبان چند سالی است که بیشتر از گذشته از متن جامعه فاصله گرفته است. این شکاف پس از بحران۸۸ به تدریج آغاز شد و با تغییر هویتی اصلاحطلبان در سه انتخابات۹۲، ۹۴ و ۹۶ ادامه پیدا کرد. حضور کاندیداهای مورد تایید اصلاحطلبان در قدرت و توجیهگری آنان شرایطی را ایجاد کرده است که دیگر نه خبری از شنیده شدن صدای مردم در اعتراض به قدرت است و نه اصولا نگاهی اصلاحگر در رفتار و گفتار سیاسی آنان وجود دارد.
۲ـ حضور در قدرت: اصلاحطلبان تا پیش از انتخابات۹۲ حدود یک دهه به شکل کامل خارج از نهادهای قدرت اعم از انتصابی و انتخابی بودند و همین امر به آنان کمک میکرد تا در جایگاه منتقد قدرت قرار بگیرند و از این نظر همصدایی نسبتا قابل قبولی را با جامعه ایرانی که اعتراض رنگ غالب آن شده است داشته باشند. اما پس از انتخابات۹۲ و با حضور تدریجی آنان در برخی از نهادهای قدرت همچون بخشهایی از قوه مجریه شاهد آن بودیم که میان آنان و مردم فاصلهای ایجاد شده است و بخش بزرگی از اصلاحطلبان در عمل شیرینی حضور در قدرت را به سختیهای قرار گرفتن در کنار مردم ترجیح دادهاند.
۳ـ جایگزینی منفعتطلبی با اصلاحطلبی: در دورههای اخیر انتخابات شاهد آن هستیم که الگوی مشارکت حداقلی در انتخابات سبب آن شده است تا چهرههایی به نام اصلاحطلبی خود را به این جریان سیاسی متصل کنند و به جای پیگیری اهداف گفتمان اصلاحطلبان منافع شخصی خود را پی بگیرند. آنان که در میان مردم همچنان با برچسب اصلاحطلبی شناخته میشوند با بی توجهی کامل به خواستهها و مطالبات موجود در جامعه تنها و تنها منافع خود را دنبال میکنند وهمین ترجیح منفعت به خواست مردم سبب شکاف بیشتر از قبل جریان اصلاحطلبی و مردم شده است.
۴ـ تعارف سران اصلاحات: شاید مهمترین علت به وجود آمدن شکاف میان جامعه و اصلاحات را باید در تعارف سران اصلاحطلب دانست. رهبران این جریان سیاسی به دلیل سلوک شخصی و مشی سیاسی که دنبال میکنند هم با چهرههای فعال ذیل جریان اصلاحات و هم با ساختار قدرت گویی تعارف دارند. سران اصلاحطلبان باید یک بار برای همیشه تکلیف خودشان را با فعالان سیاسی اصلاحطلب، مردم و نهاد قدرت روشن کنند. این بلاتکلیفی وضعیتی را رقم زده است که نه برنامه مشخصی برای حال و آینده وجود داشته باشد و نه مواجههای قاعدهمند با مطالبات و اعتراضات موجود در جامعه را سامان دهند.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.