هاتفخبر – در شرایطی که باقیماندهی امیدهای مردم برای بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادیشان پس از انتخابات و با تجدید دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی، کم کم رنگهای ناامیدی به خود گرفته است و رویکردهای جدید حسن روحانی بر عمق و ابعاد این ناامیدی و بیاعتمادی افزوده است، اما وقوع زلزله در غرب کشورمان،
هاتفخبر – در شرایطی که باقیماندهی امیدهای مردم برای بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادیشان پس از انتخابات و با تجدید دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی، کم کم رنگهای ناامیدی به خود گرفته است و رویکردهای جدید حسن روحانی بر عمق و ابعاد این ناامیدی و بیاعتمادی افزوده است، اما وقوع زلزله در غرب کشورمان، فضای اجتماعی نوینی را در سرتاسر کشور پدیدار ساخته است. وقوع فاجعهیی به ابعاد زلزلهی کرمانشاه کافی بود، تا مردم ایران از سراسر کشور و از همهی اقشار جامعه به صورت کاملاً خودجوش و در مسیر عمل به وظایف انسانی و اخلاقی خود وارد عمل شوند. اینبار مردم نه چشم به دست و دهان دولتمردان و وعده هایشان دوختند و نه به آنها اعتماد کردند. حرکتهای خودجوش و ابتکاری مردم برای جمعآوری کمکهای نقدی و غیر نقدی و سپردن کمکهای خود به دست افراد مطمئن غیر مسئول و غیردولتی، نشان از شکافی عظیم در اعتماد عمومی مردم به مسئولان خود دارد.
حیف و میل سرمایههای ملی و تکرار و تبدیل آن به امری روزمره، آنچنان به سرخوردگی عمومی تبدیل شده است که امیدهای جامعه برای بهبود و اصلاح اوضاع را ضعیف ساخته است، که البته تغییر سیاستهای عجیب و غریب اقای روحانی پس از انتخابات، بیش از همه بر عُمق و ابعاد این ناامیدی افزوده است. در چنین شرایطی مردم پس از وقوع زلزله در غرب کشور برای حمایت از هموطنان مصیبتدیدهی خود، همراه و همگام همت انسانهایی شدند که در جامعه و نزد افکار عمومی از آبرو و اعتبار برخوردار هستند؛ صادق زیباکلام، علی دایی، جواد خیابانی، پرویز پرستویی، هادی ساعی، امیر قلعهنویی و… فقط تعدادی اندک از کسانی هستند که مردم به آنها اعتماد کردند تا در شرایطی که خود از اوضاع نابسامان اقتصادی در رنج و تنگنا هستند، کمکهای خود را به دست انسانهای قابل اعتماد و شایستهیی بسپارند که جوانمردانه برای گرهگشایی از بی شمار مشکلات هموطنان داغدار خود، کمر همت را بستهاند. باید گفت که کرمانشاه این روزهای پُردرد و رنج را پشت سر خواهد گذاشت و باردیگر روی پاهای خود خواهد ایستاد، همانگونه که رودبار بار دیگر روی پای خود ایستاد، بم روی پای خود بلند شد و طبس و … اما پرسش اینجاست که دولت و مقامهای مسئول با این گُسل عمیق پدیدار شده در اعتماد عمومی جامعه نسبت به خود چه کار خواهند کرد؟ آیا همچنان به مانند گذشته سر خود را پایین خواهند انداخت و به روزمرهگی ادامه خواهند داد؟ آیا همچنان بیتوجه به مطالبات عمیق اجتماعی مردم، به سیاستهایی که معلوم نیست بر چه مبنایی برنامهریزی شده است ادامه خواهند داد؟ آیا وقت آن نرسیده است که مسئولان اندکی به خودشان آیند و برای بیشمار دردهای اجتماعی و اقتصادی جامعهی ایرانی، چارهیی بیندیشند؟ چارهیی که مبنای آن منافع ملی و مردمی باشد؟ مردمی که در داخل مرزهای این کشور زندگی میکنند و هویت مشترک ایرانی، پیوند دهندهی همهی نسلهایشان در همهی زمانها تاکنون بوده است؟!
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.