اگر کارنامهی زندهیاد ضیابری را ـ خصوصاً از دههی هشتاد به این سو ـ نگاه کنیم خبرهایی را که تولید کردهاند رشک برانگیز بوده است و … امروز میبینیم چه سرمایهای را گیلان از دست داده است .
اشاره: یادداشت ذیل به قلم شاعر و نویسندهی خوشذوق گیلانی و ادیب اهل تالش جناب جمشید شمسیپور خشتاونی است که نخستینبار در ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ (۱۲ روز پس از درگذشت زنده یاد استاد سیدحسین ضیابری) در روزنامهی گیلان امروز منتشر شد. در این نوشتار، شمسیپور از خاطرات نخستین روز آشنایی خود با «هاتف» و زندهیاد ضیابری سخن میگوید، و مروری دارد بر آنچه طی این سالها در هاتف منتشر گردید و همچنین منش زندهیاد ضیابری در مدیریت هفته نامهی محلی هاتف. با سپاس از نقد و نظر این همراه قدیمی هاتف.
جمشید شمسی پور خشتاونی
بهمن ماه سال 70 بود، از رشت عازم قزوین بودم .چون هنوز در آن سال ها اتوبان رشت قزوین راه اندازی نشده بود ، اتوبوس های مسافر بری قزوین ، تهران از داخل رشت عبور می کردند و مسافرین قزوین هم داخل شهر پیاده می شدند . در کنار خیابان مسیر اتوبوس ها ایستاده بودم که چشمم به دکه ی روزنامه فروشی افتاد ودربین جراید یومیه و خطه ی گیلان و… هفته نامه هاتف برایم تازگی داشت و توجه ام را به خود جلب نمود.از پیشخوان روزنامه فروشی نسخه ای برداشته از سرتا پایین آن نگاهی انداختم و پیش شماره این نشریه بود.آن را گرفتم و بعد از سوار شدن اتوبوس ـ احساس کردم نیروی دارد مرا به سمت هاتف می کشاند و تا خود قزوین شاید چند دور مرورش نمودم .حتا سطر به سطر آن را خواندم و انگار که گرمایی بود پر از مهربانی و لطافت در گسترهی گیلان شناسی.
چون در قزوین بر حسب شغلی که داشتم آدرس مشخصی نبود تا بتوانم مشترک شوم و اگر هم می آمد در بین مرسولات رسیده احتمال گم شدن اش بود.صلاح را بر آن دیدم از خانواده ام در فومن کمک گرفته تا بصورت هفتگی از مطبوعاتی ولی زاده خریداری و هر از گاهی که به شمال می رفتم آن را یک جا دریافت نمایم تا از مطالب آن بهره ببرم.هنوز دریاد و خاطرم مانده که دبیر صفحه ی شعر محلی آن را عزیزی به نام شاهین عبدلی بر عهده داشت . هاتف مطالب بیشماری در زمینه ی شعر و زبان بومی محلی به چاپ می رساند که بعدها ارتباط ام با زنده یاد ضیابری به طور مداوم بر قرار شد.
سال بعد یعنی 71 آشناییام با مدیر مسئول تداوم یافت ، تا همین هفته هایی که وی را از دست دادیم این ارتباط تنگاتنگ بر قرار بود .گاه می شد هر هفته ـ وقتی هم که تماس می گرفت آنچنان صحبتهایمان گرم و صمیمی ـ در بارهی گیلان و گیلان شناسی می شد که در برخی موارد فراتر از یک ساعت می رفت و هرچه اصرار می کردم قطع کند تا من تماس بگیرم ، زیر بار نمی رفت .همسر محترم شان (سردبیر هاتف) گواهی خواهند داد که پر بیراه نگفته ام .آن چنان ارتباط عاطفی ام با آن زنده یاد ادامه یافت که در طول این سه دهه ریشه دوانده بود و در طول این سال ها چندین و چند بار در یادداشت هفته مدیر مسئول ازحقیریاد نموده است و خیلی از مطالب و مقالات و نوشتار و حتا نیش و کنایه های من را در هاتف به چاب می رساند .یکبار نشد گلایه کند که انتقادی که به وی شده از برای چه بود؟! که بر می گشت به پژوهش گیلان و…
خوشبختانه با سعه صدر مقالاتی از بنده را در هاتف به چاپ می رساند که دیگرانی که مدعی گیلان شناسی بودند توان چاپ کردنش را نداشتند . وقتی که به وی پیشنهاد داده شد که کُردها ، لُرهای مهاجر ساکن گیلان نیز حق دارند همانند تات و تالش ها و گیلکها آثار محلی شان را در هاتف به چاپ برسانند حتا آذری ها هم این حق را دارند و برایش مثال می آوردم .
وقتی عرض شد در دهه ی 70در خود رشت سه چهار نشریه منتشر می شد و در قزوین 6نشریه انتشار می یافت.چون مدیران مسئول آن ها آذری زبان بودند که در نشریات شان شعر گیلکی و تالشی به چاپ می رساندند .وقتی یک آذری اجازه می دهد تا در نشریه اش شعر اقوام دیگر به چاپ برسد ،چرا در جراید گیلان این کار را نکنند ؟ و در نهایت زنده یاد ضیابری پذیرفتند و فرمود: که اگر دبیران آن ها را مشخص نمایید من حاضرم ستون و یا صفحه ای در اختیار آن ها قرار دهم .آن چنان بینش باز و مدرنی در خصوص اقوام داشت که گیلکی را در قالب «پان» نمی دید و به همین دلیل مقاله ای از من چاپ کرد که بخشی از آن بر می گشت به عده ای از گیلان شناسان مدعی ای که تنها به یک لهجهی خاص توجه ویژه داشتند . زنده یاد ضیابری ـ نه اینکه آن مقالات انتقادی را به چاپ می رساند ، بلکه به تکثیر و ترویج آن نیز می پرداخت و به نسل جوانی که ناسیونالیسم را در حد افراط می بیند نیز اطلاعات می داد و هم هدایت می کرد.
ما اگر به آرشیوهاتف نگاه کنیم ، زبان تالشی در برخی شماره هایش پررنگ تر از خود گیلکی در سال های دور بوده است و برای وی گیلک و تالش فرقی نداشت و آن را یکی می دید و در قوم گرایی نیز همیشه هوشیار بود و با درایت خاصی به گیلان و گیلانی می نگریست و به هیچ احدی اجازه ی افراط و تفریط نمی داد. یا در بخش اقتصادی ، عمرانی باز اگر به هاتف نگاهی بیاندازیم ، دغدغه اش آزاد راه قزوین رشت که یکی از مصاحبه هایش با نفوذی که با پیمانکار آزاد راه در قزوین داشتم و آن گفتگو به صورت ویژه در هاتف چاپ شد و یا در رابطه با راه آهن قزوین ـ رشت را نیز می توان دغدغه اش را در همان آرشیو هاتف دید.
ناگفته نگذاریم خانه ی مطبوعات گیلان به همت زنده یاد ضیابری بنا نهاده شد که ساختمان آن خریداری گردید و اساسنامه ی آن نیز به همت وی باز بینی شد و چه سنگ اندازی هایی که نشد و چه سختی هایی که نکشید تا اساسنامه را به مرحلهی اجرایی رساند و خود نیز مدتی رئیس خانه ی مطبوعات بود. در زمینه ی ویژه نامه هایی که به همت سردبیر هاتف ـ سرکار خانم پورهمرنگ تهیه و چاپ می شد، اگر آمار درستی گرفته باشیم چه در بخش ویژهی کتاب که در بین دیگر استان ها رشک برانگیز بود و به یاد دارم که ویژه نامه های کتاب را وقتی در اختیار مسئولین ارشاد قزوین قرار دادم باورشان نمی شد که این تیم سه نفره ی خانوادگی پدر و مادر وپسر است.
یا گفت وگو با مفاخرین جهان که از طرف خانم پورهمرنگ صورت می گرفت و به همت زنده یاد ضیابری منتشر می شد.با این که آوردهای نداشت زیانده هم بود، اما بهخاطر وجاهت گیلان شناسی برای استاد ارجحیت داشت. گیلان شناسی که با عشق سی سال گیلان را پاس داشت و مرارت ها کشید و هر بار با بدعتی تازه که آخرین آن «روز رشت» بود که از ابداعات و ابتکارات استاد ضیابری با تمام کارشکنی ها به بار نشست و هنوز در هاتفی که آن را منتقل نموده بود در آرشیوم دارم. اما عده ای مدعی به گیلان شناسی به نام خود در مطبوعات ثبت و ضبط کردند .اما یکبار نشد که این مرد در بارهی آن شکوهِ و گلایه کند که این بدعت «روز رشت» از بدعت های من است.هر بار که جراید زنجیره ای گیلان شناسی با تبلیغات وسیع نظرات همکاران شان را سرلوحه ی گیلان شناسی قرار می دادند نام هاتف و مدیر مسئول آن را حذف می نمودند که چندین بار در همین زمینه به اعتراض بر خاستم و آن بزرگوار همیشه با مهربانیهای خاص خودش میگفت ؛ آن هایی که میخواهند تاریخ را واکاوی نمایند از کنار آرشیو هاتف هم خواهند گذشت و آن را میخوانند.
یکی از تجربیاتی که زنده یاد ضیابری با همسرمحترم اش (سردبیر) به دست آورده بودند تولید خبر بود .بیآن که متکی به خبرگزاریها و رسانه های دیگر باشند ، خبری را تنظیم که نه مشکل باشد! و نه افراط و تفریط که ازحد بگذرد. اگر کارنامهی زندهیاد ضیابری را ـ خصوصاً از دههی هشتاد به این سو ـ نگاه کنیم خبرهایی را که تولید کردهاند رشک برانگیز بوده است و من بارها در قزوین در حضور روزنامهنگاران وقتی این بدعت تولید خبر هاتف را مطرح میکردم و هر بار به نام یک گیلانی به خود میبالیدم و افتخار میکردم که چنین روزنامهنگارانی در گیلان در عرصهی تولید خبر مشغولند و خودکفا و متکی به قلم خود بودهاند و از داشتههای خود و پیرامونشان ، مردم خود را آگاه میسازند و آن هم چه شجاعانه ، بیآنکه افراطی در آن رسوخ کند . امروز میبینیم چه سرمایهای را گیلان از دست داده است . امیدوارم فرزند برومندشان جناب ایمان(کوروش) ضیابری عزیز که خود از روزنامهنگاران خبره و کاربلد روزگارماست ، ادامه دهندهی راه ایشان و رسالتاش را به سر منزل مقصود برساند.
لینک این یادداشت در روزنامهی گیلان امروز:
https://gilan-today.com/33616
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.