کد خبر : 33707
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۰

آلفرد هیچکاک چگونه اذهان را تسخیر می‌کند؟

آلفرد هیچکاک چگونه اذهان را تسخیر می‌کند؟

هاتف‌خبر – گزارش کتاب – پیتر کانرد/ ترجمه‌ی سیدایمان ضیابری – مروری بر کتاب «دوازده زندگی آلفرد هیچکاک» اثر ادوارد وایت

هاتف‌خبر – گزارش کتاب – پیتر کانرد/ ترجمه‌ی سیدایمان ضیابری – مروری بر کتاب «دوازده زندگی آلفرد هیچکاک» اثر ادوارد وایت
چارلز دیکنز هرگز از خاطره‌ی داستان‌های ترسناکی که پرستارش هنگام خواب برایش تعریف می‌کرد، بهبود نیافت، و تعداد کمی از ما علاقه‌مان به هیچکاک را از دست دادیم. او ما را با دست بردن به اضطراب‌هایمان و استفاده کردن از تکنیک‌های سینمایی به گروگان می‌گیرد – زوایای بصری معوج، زمانی که به شکل دردناکی کشدار می‌شود، شوک‌های صوتی عصبی کننده – تا به شکل دلپذیری ما را شکنجه کند. مارتین اسکورسیزی زمانی تصدیق کرد که فیلم‌های هیچکاک را “مدام، مدام و مدام” به نمایش در می‌آورد. چنین تکرارهایی همواره افشاگریهایی را به ارمغان می‌آورند: هنگام تماشای دوباره‌ی نسخه‌ی سال 1934 فیلم «مردی که زیاد می‌دانست» متوجه شدم که اعضای ناشناس پلیس لندن که در یک تیراندازی گیر افتاده بودند، پیش از آنکه کشته شوند فرصت ادای چند خط دیالوگ گستاخانه را می‌یابند. گپ و گفت‌شان برای اینکه فیلم آنها را به شکل رقت‌باری تراژیک نمایش دهد، کافی است، و این برای کارگردان گوشه‌گیر و بی‌رحم،‌ اعتبار یک فرد دلرحم را کسب کرد.


هیچکاک یک‌بار گفت “من تصویر را دیکته می‌کنم.” برای تثبیت قدرتش،‌ او یک افسانه‌ی شخصی ساخت که تبدیل به یک نام تجاری پردرآمد شد. وقتی از او امضا می‌خواستند، اغلب یک نیمرخ را نقاشی می‌کرد: یک سرِ گرد با موهای صاف، منحنی‌‌های دوارش که دماغی مقعر آن را بر هم می زد و لبهایی چروکیده. هیچکاک به کمک نُه حرکت ساده‌ی مداد، شمایلی از خودش ساخت؛ مطالعه‌ی ادوارد وایت بر روی “میراث‌های رنگارنگ” او، هیچکاک را به 12 سویه‌ی مُجزا تقسیم کرد که هر کدام جنبه‌ای از “موجودیت عمومی که او خلق کرده بود” را آشکار می‌ساختند.
این دوجین شخصیت که وایت آنها را شناسایی کرد گاهی اوقات با یکدیگر همپوشانی دارند و گاهی اوقات یکدیگر را نقض می‌کنند. آیا هیچکاک نویسنده و هیچکاک پیشرو یکسانند و دو نفر نیستند؟ چگونه مرد چاق پُرخور می‌تواند یک شیک‌پوش خودنما هم باشد که تصویر بدنی خود را همانند جمال پرستان آدم‌کُش فیلم «طناب» بسازد؟ او رویاهای عجیبی در ذهن می‌پروراند. آنگاه، با بی‌منطقی غیرطبیعی، وایت این هوس‌های غریب را با جشن گرفتن احساس رضایت هیچکاک از اینکه مرد خانواده باشد و بعد از شام، ظرف‌های غذا را بشوید، پی می‌گیرد. با به تصویر کشیدن هیچکاک کاتولیک به عنوان مرد خدا، وایت با استیصال بسیار استدلال می‌کند که رنگ لباس قرمز گریس کلی در «ام را به نشانه مرگ بگیر» مربوط به علم‌العبادات است.
مشکل قساوت هیچکاک – آیا حقیقتاً بدخواهانه است یا صرفاً‌ طنزآمیز؟ – در بسیاری از این زندگی‌های موازی تکرار می‌شود. وایت، شکایت‌ها مربوط به آزار زنان بازیگر موطلایی متعدد توسط او را با اشاره کردن به سابقه‌اش به عنوان یک آزارگر همیشگی پیرو نهضت وحدت کلیساها پاسخ می‌دهد. او یک بار پسر هفت ساله‌ای که در یکی از قسمت‌های سریال تلویزیونی‌اش «آلفرد هیچکاک تقدیم می‌کند» شرکت کرده بود را اینطور وحشت زده کرد که به آرامی به او گفته بود اگر به لرزیدن خاتمه ندهد، “پاهایت را به زمین میخ می‌کنم و آن وقت خون مثل شیر بیرون می‌زند.” در حال و هوای مُشابهی،‌ او با حماقت تمام گفته بود که نوارهای صدای جیغ‌های بچه‌ها که قاتلان مورز ضبط کرده بودند،‌ “چیزهای مُفرح خوبی” هستند.


وایت، هیچکاک را “هنرمند نمادین قرن بیستم” به شمار می‌آورد که مسیرش را به عنوان یک “نابغه‌ی مُدرنیست” آغاز کرد و به عنوان یک “شکاک پیر باهوش در مسیر پست مدرنیسم” به پایان برد. گاهی اوقات، او در تلاش کردن برای اثبات ادعای بلندپروازانه‌اش، زیاده‌روی می‌کند. آیا پاهای لرزان و پرعجله‌ی دختران گروه کُر در «باغ تفرج»، قیاس با فیزیک کوبیستی از هم گسسته‌ی دوشان در «برهنه از پله پایین می‌آید» را توجیه می‌کند؟ «روانی» به ما اجازه داد تا به آن سوی پرده‌ی دوش سرک بکشیم و در قفسه‌ی میوه‌ها،‌ بوی گندیدگی را حس کنیم، اما به عنوان یک “اتفاق فرهنگی” با نمایش آشوب طلبانه‌ی «پرستش بهار» اثر استراوینسکی در یک ردیف قرار نمی‌گیرد. من هم وقتی وایت سر دوشی که روی جنت لی آب نظافت می‌پاشد را به عنوان اشاره‌ای به تهویه‌های سقفی برای زایکلون بی در آشویتز توصیف می‌کند، احساس ناراحتی دارم. او در آوانگاردیسم «پرنده‌ها»، مقدمه‌ای بر تسلیم شدن کنونی سینما در برابر تکنولوژی، عملکرد بهتری دارد: یک فرآیند بخار سدیم، تصاویر جداگانه را با یکدیگر تلفیق کرد تا دسته‌های کلاغ‌های مهاجم را یکجا جمع کند، و یک ترکیب کننده‌ی الکترونیکی ابتدایی با عنوان میکستور-تراتونیوم فریادهای پیروزی آنان را تولید می‌کرد.
وایت که نفوذ معاصر هیچکاک را پیگیری می‌کند، یک راهنمای سفر بسیار خلاق است. خوشحالم که سازه‌ی «سایکوبارن» کورنلیا پارکر، ساخته شده در سال 2016 روی سقف موزه‌ی متروپولیتن نیویورک را به خاطر آوردم.
پارکر خانه‌ی غم زده‌ی بیتس را “فاسدترین ساختمانی که می توان پیدا کرد” می‌داند، با این حال با متصل کردن آن به یک انبار غله‌ی معمولی و برپا کردنش به شکلی که آسمان‌خراشهای از خودراضی منهتن که در دور دست سر بر می‌آوردند را تادیب کند، آن را به شکل دل‌انگیزی راحت و سالم در نظر می‌آورد. و به مدد وایت،‌ من به کند و کاوی در لیتنستون، زادگاه هیچکاک در شرق لندن رفتم: اینجا در نمایشگاهی از موزاییک‌ها بر دیوارهای یک تونل دوده‌ای در ایستگاه زیرزمینی مترو،‌ کابوسهای سیاه و سفید فیلم‌هایش همچون جواهرات بیزانس می‌درخشند و برق می‌زنند.
هیچکاک خودش نیز رنگین کمانی می‌شود، که البته صفحات نمایش دهنده‌ی آسمان کبود از «گرفتن یک دزد» یا چرخ فلک درخشان از «بیگانگان در ترن» نمی‌توانند بر آن برتری بجویند. در شش سالگی، در حالی که یک یونیفرم نظامی زرد رنگ مثل موز بر تن داشت،‌ با بدن چاقش یک اسب کوچک را بیرون مغازه‌ی خواربارفروشی پدرش می‌راند؛ بعد روی دکور «ترس صحنه» به یک سبز لیمویی تغییر لباس می‌داد و در حالی که به مارلنه دیتریش یک لطیفه‌ی مشخصاً نامناسب می‌گفت، ریز ریز می‌خندید.


همچنین خرسند بودم از اینکه از وایت درباره‌ی ادای احترام بی‌پروای هیچکاک در آلبوم «موسیقی که توسطش به قتل برسید» اثر امینم بشنوم. بعد از تقلید کردن “عصر بخیر” تملق‌آمیز مُجری برنامه در «آلفرد هیچکاک تقدیم می‌کند»، امینم به دکلمه کردن قطعه‌ی نه چندان سوگوارانه‌ی گونو با عنوان «تشییع یک عروسک خیمه شب بازی»‌ می‌پردازد که آوای غالب این مجموعه است. کلمات با سرعت تقریباً غیرقابل درکی سفر می‌کنند و هم‌آورد دستکارهای ویراستاری سریعی در «روانی» می‌شوند که شما را وا می‌دارند تا فکر کنید چاقویی را دیده‌اید که گوشت جنت‌لی را می‌برد؛ می‌توانید صدای آهسته‌ی امینم را بشنوید که از “کثیف‌ترین شعرهای” یک “ذهن آلوده و مُنحط” لذت می‌برد. کورنلیا پارکر، خانه‌ی «روانی» را از راه پیوند دادنش با هوای تازه‌ی بالای پارک مرکزی نیویورک از وحشت خالی کرد، اما امینم در زیرزمین مرطوبی که در آن خانم بیتس در صندلی راحتی‌اش جابه‌جا می‌شود، باقی می‌ماند. آنطور که کتاب وایت تصدیق می‌کند، هیچکاک ما را به آن جهان زیرزمینی می‌کشاند و می‌داند که ما مقاومت نمی‌کنیم. بعد کاری می‌کند که تا سر حد مرگ بترسیم و بعد رهایمان می‌کند تا از خنده بمیریم.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.