دیرینه گیِ نظام اجتماعی مبتنی بر اراده ملوکانه که به گزاره های آمرانه “آسمان داده” پشتگرم است موجب شده است که در مشرق زمین حقوق و قدرت توده همواره با ترس زمینی و وهن آسمانی سرکوب شود. چاره چیست؟ اگر تقدیر اقتضا کند و خدایان بالانشین میل کنند، ما بیچاره مردم را سلطانی مقدر
دیرینه گیِ نظام اجتماعی مبتنی بر اراده ملوکانه که به گزاره های آمرانه “آسمان داده” پشتگرم است موجب شده است که در مشرق زمین حقوق و قدرت توده همواره با ترس زمینی و وهن آسمانی سرکوب شود. چاره چیست؟ اگر تقدیر اقتضا کند و خدایان بالانشین میل کنند، ما بیچاره مردم را سلطانی مقدر شود معدلت رفتار، صالح با دست و دلی گشاده و گر نه همان به که صبر پیش گیریم و چشم بدوزیم به دروازه هایی که به درون گشاده می شود تا شاید نادره نادری از در درآید و با ما چنان کند که شایدمان. آفرینش، خلاقیت نه از قاعده هرم اجتماع که از آن بالا تحقق می یابد و به قول شاملو، خلقان را جز این برنیامده است که به دستان پر پینه خود در فراز کنند به استقبال سوارانی که می آیند، سوار بر اسبانی که شیهه شان در میدان خونین عربده، از فریاد خلقان بسی رساتر بگوش می رسد…(نقل به مضمون از شعر جخ امروز…). نه تنها واژگان معطوف به “انسان” و اصالتش که حتی نامگذاری مصنوعاتِ برساخته ی دست آدمی نیز به ویژه پس از گسترش ماشین و انقلاب صنعتی، در مغرب زمین از اسم جنس و ماده مشتق شده در حالی که در مشرق زمین که وارد کننده ی حیران و متعجب آن ساخته ها و دستگاه ها بوده اند غالباً از فعل و کارکرد آن دستگاه مشتق شده است. مانند “گلاسِز” و “عینک” و…. “حق مردم در برابر حکومتها و دولتها” نه از نگره ی امر و حکمی والا که در هاله ای الوهیت و به وسیله قدیسان تعریف و تنسیق شده بلکه برآمده از کنش(تولید و رفتار انسان افزارمند) انسانِ اجتماعی نیز چون سایر سازه های عینی و ملموس، کارکردگرایانه نگریسته شده است و با توجه به ناهمزمانی یا به قولی “زمانپریشی” با سایر عناصر هم عصر و باورهای پذیرفته شده، از حداقل درک پذیری و تجلی گری در رفتار برخوردار است. هم از اینروست که ترکیبات زبانی مانند “حقوق بشر” که نه در بستر زندگیِ زیسته و تجربه شده و تاریخ اجدادمان موضوعیت داشته و نه در عصر روشنگریِ نیم بندِ نهضت ترجمه و تجددخواهی، توانسته است در وجدان عمومی جامعه، “درونی” و پذیرفته شود و نه توسط حکومتهای مستعجل و کم عمر مجالی برای رسوخ و رسوب در متن جامعه را داشته است و به دلایل بسیار دیگر …همچنان ترکیبی نا مانوس، مشکوک و خطرناک و آلوده به پیش فرضها و سوگیریهای بیجاست. اینجاست که گفتمان عمودی، به فرموده و وارداتی امکان گستردن خود در سلولها و اندامهای جامعه را پیدا نمی کند و زمانی بس دراز می خواهد تا جامعه ای کهن گرا که نگاه و تمایلاتِ آرکائیک و باستان گرایانه همواره در آن تحسین و تمجید می شود، بتواند انگاره های خود را خلق کند و باورمندانه به آن تعهد داشته و عمل کند…و به قول اخوان: هنوز اینجا کجا، آنجا کجا، هیهات./ولامصب چه سربالاییِ تندی…
*قاسم بزرگ زاده (تصویر: النور روزولت در حال خواندن اعلامیه حقوق بشر)
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.