هاتفنیوز – نسرین پورهمرنگ – در روزهای پایانی سال ۲۰۱۶ واژهنامۀ آکسفورد واژهی«پساحقیقت» را به عنوان کلمهی برگزیدهی سال انتخاب کرد. انتخاب این واژه به مناسبت انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور امریکا و خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا صورت گرفته است. دو واقعهیی که شوک بزرگی به افکار عمومی در سراسر جهان وارد ساخت.
عوضیها/ آرون جیمز/ ترجمهی علیاصغر شجاعی ، پرستو عوضزاده/ انتشارات شبگون/ ۱۰۸ صفحه هاتفنیوز – نسرین پورهمرنگ – در روزهای پایانی سال ۲۰۱۶ واژهنامۀ آکسفورد واژهی«پساحقیقت» را به عنوان کلمهی برگزیدهی سال انتخاب کرد. انتخاب این واژه به مناسبت انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور امریکا و خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا صورت گرفته است. دو واقعهیی که شوک بزرگی به افکار عمومی در سراسر جهان وارد ساخت. آکسفورد این واژه را چنین تعریف کرد:«شرایطی که در آن واقعیتهای عینی در شکل دادن به افکار عمومی تأثیری کمتر از توسل به احساسات و باورهای شخصی دارند.» ویراستاران این واژهنامه گفتند استفاده از کلمۀ «پساحقیقت» (Post-truth) در سال 2016 در مقایسه با سال گذشتۀ میلادی حدود 2 هزار درصد افزایش یافته است. آنها افزودند از این واژه بیشتر در زمینۀ همهپرسی بریتانیا برای خروج از اتحادیۀ اروپا و انتخابات ریاستجمهوری امریکا استفاده شده است. هدف لغتنامهی آکسفورد از انتخاب واژهی سال، انعکاس وقایع سال در آینهی زبان است. همچنان که انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا پدیده یی بسیار بحثبرانگیز بوده که موسسه ی آکسفورد را به انتخاب عبارت «پساحقیقت» برای توصیف برخی ویژگیهای حیات اجتماعی در سال ۲۰۱۶ وادار نموده است، کم کم صاحبنظران دانشگاهی نیز شروع به انتشار تحلیلها و نظریههای خود دربارهی عمده وقایع سیاسی و اجتماعی سال ۲۰۱۶ نمودهاند. از میان اثاری که به تازگی منتشر شدهاند و یکی از انها به بازار کتاب ایران نیز راه یافته است میتوان به کتاب «عوضیها» نوشتهی آرون جیمز» اشاره کرد. آرون جمیز دارای مدرک دکترا از دانشگاه هاروارد و استاد و مدیرگروه فلسفه دانشگاه کالیفرنیا، در آیرواین است. وی موفق به دریافت بورسیهی بوکهارت از شورای انجمن علمی آمریکا شد و سال تحصیلی 2010-2009 را در مرکز مطالعات پیشرفته علوم رفتاری در دانشگاه استنفورد گذراند. جمیز در سال 2013 استاد مهمان در گروه فلسفه دانشگاه نیویورک بود.وی در کتاب «عوضیها» به مطالعهی رفتارهای ترامپ در انتخابات ریاستجهموری آمریکا پرداخته است. او در این کتاب به این پرسش پاسخ داده است که آیا ترامپ یک شومن فوقالعاده و دوستداشتنی است؟! نویسنده این پرسش را طی چهار فصل کتاب پاسخ داده است: «دلقک ابله و بیشعور»، «نیرویی برای خیر؟»، «خودکامه» و «نجات ازدواج» عنوان فصلهای کتاب «عوضیها» را شامل میشوند. نویسنده در بخشی از پیشگفتار خود چنین پرسشهایی را مطرح کرده است: «سوال ما این نیست که آیا ترامپ واقعا بیشعور است یا نه. به نظر میرسد در این یک مورد، اتفاق نظر گستردهای وجود دارد. (میتوانید یک صفت تک کلمهای بهتر برای او پیدا کنید؟) در واقع، برای بسیاری از طرفدارانش احتمالا همین ویژگی دلیل محبوبیتش است.» در عوض سوال این است که کدام بیشعوری میتواند چنین شاهکاری را تا این حد و اینقدر فوقالعاده پیش ببرد که باید گفت این سوال از سوالات شاخه بیشعورشناسی است. در این میان گونههای بسیار در اکوسیستم بیشعوری، گونهی ترامپ دقیقا از چه نوعی است؟ آیا باید او را برای بودن در یک منصب رده بالا، واجد شرایط کند یا خیر؟» البته نویسنده از جذابیتهای ترامپ؛ همان جذابیتهایی که سبب شد بیش از نیمی از آرای الکترال را به راحتی نصیب خود سازد نیز غافل نبوده است. وی در مقدمه چنین مینویسد: چرا ترامپ اینقدر جذاب است؟ چرا این مرد طلایی و عاشق طلا، ثروتمند مثل پنجه طلایی، اما پرزرق و برق و برقتر، دوست داشتنی است؟ با وجود اینکه اشتباهات و معایب ترامپ بسیار واضح است، خیلیها واقعا او را دوست دارند (جان اولیور منتقد: «یک بخشی از من حتی از این مرد خوشش میآید.») در فصل نخست کتاب با عنوان «دلقک ابله بیشعور» نویسنده چنین آورده است: «پس چرا ترامپ دوست داشتنی است و هم عامل بیثباتی احساس ما؟ برای خلاصه کردن پاسخم باید بگویم: «او ما را در حالت حدس و گمان نگه میدارد و همزمان میان گونههای مختلف بیشعورها میچرخد، یک لحظه ممکن است خشن و بینزاکت باشد، لحظه بعد خود بزرگساز، بعد مزخرفگویی کند و همه اینها را در حالی انجام میدهد که سعی دارد بسیار سرگرمکننده هم باشد. در سیاست امروز، یک شومن میتواند توجه رسانهها را جلب کند و موضوع صحبتهای رد و بدل شده در کافیشاپ و همچنین محافل سیاسی باشد. ترامپ یک شومن فوقالعاده و حتی دوستداشتنی است. نمایش او از هنر بیشعوری (به عنوان قلدر مدرسه، یا بوکسوری بیادب) بینظیر است و نمایش باشکوه خودش را دارد. این خود دلیل جذاب بودنش برای خیلیهاست، اما سوال این است که چرا ما (تعداد کافی از ما) کاملا از او متنفر نمیشویم؟ پاسخ من این است که ما در واقع از یک دلقک ابله خوشمان میآید. ترامپ یعنی خود دلقک ابله، تا حدودی از این مساله بیاطلاع است و این به واقع خندهدار به نحوی بیش از حد انسانگونه است؛ او مانند نمایش دلقکبازی است، فرمی ناب از کمدی، حتی در حالت تنفر هم به او وابستهایم.» (ص 49) نویسنده در فصل دوم با عنوان«نیروی برای خیر» به ویژگیهایی از ترامپ اشاره میکند که میتواند برای جامعهی اجتماعی آمریکا منشا خیر باشد: «بیشک ترامپ بدون اینکه قصدش را داشته باشد، تا حدی سبب خیر بوده است. او مانند یک هشدار بیدارباش برای حزب جمهوریخواه است. فقط سازمان حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا، که او به تازگی بر آن مسلط شده، از این مساله پشیمان است که چرا به او اجازه داد ما را در تمامی مسائلی که قبلا پنهان کرده بودند به فکر وادارد. او نژادپرستی پوشیده را کاملا آشکار کرد، تا این دیده شد و مورد انتقاد قرار گرفت که در نهایت سبب شد سیاستهای نژادپرستانه سوت- سگ که از سوی ریچارد نیکسون، رئیسجمهور بیشعور سابق به وجود آمده بود، پایان یابد.» (ص 65) در فصل سوم با عنوان «خودکامه» به نمونههایی از سیاستهای اقتصادی و تجاری ترامپ و کینهی او نسبت به چینیها اشاره شده است و اینکه برخی از دیدگاههای غیرمنتظرهی او درباره ی بازارهای مالی-تجاری، چه نتایجی میتواند درپی داشته باشد: «ترامپ میخواهد معاملات جدیدی ببندد، معاملاتی خیلی بزرگ، بهترین معاملات و تعرفههای علیه چین را افزایش دهد. اما با توجه به اینکه این معامله چندان خوبی برای آنها و برای هیچکس محسوب نمیشود، برای برادران سفیدپوست جاهلش، قهرمانی عجیب به حساب میآید.» (ص 71) در همین فصل به فردی مشابه ترامپ در تاریخ ایالات متحده اشاره شده است: «در تاریخ عوامفریب آمریکا، ترامپ خاطره یکی دیگر از بیشعوریهای خودبزرگساز را زنده میکند: «هیویی لانگ، که در اوایل دهه 1930 فرماندار لوئیزیانا و سناتور ایالات متحده بود. هر چند لانگ طرفدار نگاه ترقیخواهانه رئیسجمهور فرانکلین روزولت بود، روزولت او را، به دلیل سیاستهای فاسد و عوام فریبانهاش، به عنوان «یکی از دو مرد خطرناک آمریکا» در نظر گرفت.» (ص 74) «نجات ازدواج» عنوان فصل پایانی کتاب است. در این فصل نویسنده اندکی از لحن طنزگونهی کتابش کم می کند و به نخبگان جامعهی امریکا بیدارباش میدهد که: «ترامپ یک هشدار است و اگر نخبگان به آن توجه نکنند، با مشکلی جدی مواجه میشویم. آنها در تلاش خودشان برای مقام، قدرت و پول بیشتر، طبقات پایین و متوسط را از پاداش آینده محروم کردهاند. بنابراین در درجه اول نخبگان باید هم دیدگاههای ایدئولوژیکی بزرگ و هم خرده بهانههایشان را کنار بگذارند؛ از اقدامات شدید و پرتکاپوی مبتنی بر واقعیت، برای حقوق اقتصادی حمایت کنند و در هر فرصتی، به اصلاحات سیاسی کمک کنند.» (ص 97)
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.