ایمان حقگو – در سالهایی نه چندان دور روستاهای گیلان به ویژه روستاهای اطراف رشت آنقدر برای شهرنشینان این شهر جاذبه داشت که حتی آنهایی که قصد ترک شهر رشت را نداشتند دستکم هفتهیی یکی دو بار برای حال و هوا عوض کردن، داد و ستد، انجام معاملات، تفریح و سرگرمی یا کار و برنامهریزی
ایمان حقگو
– در سالهایی نه چندان دور روستاهای گیلان به ویژه روستاهای اطراف رشت آنقدر برای شهرنشینان این شهر جاذبه داشت که حتی آنهایی که قصد ترک شهر رشت را نداشتند دستکم هفتهیی یکی دو بار برای حال و هوا عوض کردن، داد و ستد، انجام معاملات، تفریح و سرگرمی یا کار و برنامهریزی به روستاهای اطراف شهر میرفتند تا هم از طبیعت دلانگیز آن استفاده کنند و هم کارشان را انجام دهند. جاذبههای خدادادی طبیعی، بناهای تاریخی، بقاع متبرکه، امامزادگان و حتی نحوهی زندگی، کار و تلاش و معیشت روستاییان چند مدت پیش برای شهرنشینان جذاب و جالب توجه بود به طوری که هیچگاه نمیتوانستند لذت یک روز حضور در روستاها را با زندگی شهرنشینی مقایسه کنند. وجود بازارهای هفتگی و محلی که مکانی برای خرید و فروش محصولات تولیدی و کالاها و صنایع دستی و هنرهای سنتی و بومی بود برجاذبههای حضور شهرنشینان در روستاها میافزود و همهی اینها سبب شده بود که حتی مهاجرت از شهرها به ویژه شهر رشت به عنوان مرکز استان به روستاهای اطراف آن موضوعی رایج، عادی و معمولی تلقی شود. روستاهای گیلان آنقدر پرجاذبه به نظر میرسیدند که نه تنها خود روستاییان را پایبند حضور در روستایشان میکردند بلکه شهرنشینان را از شهرهای دور و نزدیک به سمت خود جذب کرده و در نهایت بازده و راندمان کار، تلاش و تولید در روستاها افزایش مییافت اما اینک پس از چند دهه گویا اتفاقی عجیب و غریب رخ داده است. دیگر روستاهای ما حتی برای خود روستاییان جذابیت ندارند و دلپذیر به نظر نمیرسند. روستاییان تلاش میکنند به شهرها مهاجرت کنند و با قطعهقطعه کردن زمینهای کشاورزی خود و فروش آنها با خرید ملک، زمین و یا ماشین خود را به شهرهای دور و نزدیک و به ویژه مرکز استان میرسانند، گویا مهاجرتی بنیادین به مرکز استان و شهر رشت در حال شکلگیری است. تغییر کاربری زمینهای کشاورزی در روستاها کاری رایج و مرسوم شده و روستاییان دیگر علاقهمند نیستند که در روستاهایشان بمانند آنها حتی بازارهای هفتگی و محلی خود را نیز فراموش کرده و با رها کردن این بازارهای سنتی محصولات مورد نیازشان را در شهر میخرند و یا تولیدات خود را در شهر به فروش میرسانند. در گذر از خیابانهای شهرمان دستفروشان روستایی بسیاری را میتوانیم ببینیم که در جای جای خیابانها نشستهاند و محصولات تولیدی خود را به جای عرضه در بازارهای هفتگیشان در رشت عرضه میکنند. گویی رسیدن به شهر آرمان روستاییانمان شده است. آنها نمیتوانند حضور خود در شهر را نادیده بگیرند و هر روز بیش از روز پیش خود را به رفت و آمد به شهرها مقید کردهاند. این دلزدگی که در روستاییانمان از روستاهایشان ایجاد شده و این علاقهمندی آنها به حضور و سکونت در مرکز استان تناسب جمعیتی را در شهر رشت به هم زده و مشکلات بسیاری را برای آن فراهم نموده است. آسیبشناسی این قضیه بحثی پردامنه و کارشناسی است که در این مقال نمیگنجد و من امیدوارم دانشجویان گرامی و پژوهشگران ارجمند با بررسی ابعاد گوناگون این رخداد غیرطبیعی که من آن را «گریز به مرکز» مینامم بینش و آگاهی روستاییان را از عواقب خطرناک این پدیده بالا ببرند.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.