هاتفخبر – سیدحسین ضیابری سدین – درج شده در ستون «نگاه روز» شمارهی ۱۴۰۸ «هفتهنامهی هاتف» – اینک که بیش از ۵۰ بهار از عمرم میگذرد، بیش از هر زمان دیگر به نیاکان اندیشمند، خردورز و هوشمند خودمان میاندیشم که با چه آگاهی، بینش و اندیشهیی ژرف به جهان مینگریستند و جهان را بسیار گستردهتر از آنچه تصور ما است میدانستند و همیشه چشمشان رو به بالا و آسمان بوده است.
نیاکانی که با آگاهی و دقت فراوان به «زمین» و «زمان» مینگریستند و هیچ چیز را در «جهان هستی» از نظر دور نگه نمیداشتند.
آنها به تاثیر کائنات بر خود و دیگران ایمان یافته بودند و خود نیز بر این قاعده و مبنا حرکت میکردند و دائماً به جهان به عنوان پایگاهی بزرگ از شگفتیهای کشف نشده مینگریستند.
شناخت آنها را میتوان به نوعی شناخت کامل دانست چون بیش از دو هزار و پانصد سال پیش آیینهایی را برای ما و دیگران به یادگار گذاشتهاند که همگی ریشه در طبیعت و ذات بشر دارند و همخانوادهی هستی هستند.
هستیشناسی نیاکان هوشمند ما آنها را به نوعی در طول تاریخ سربلند نگه داشته و پرچم ایران را نیز همواره در طول تاریخ با همهی فراز و فرودهایش بالا برده است.
آنها دریافته بودند که زندگی نباید همین خور و خواب باشد بلکه طبیعت، جهان هستی و کائنات بدون تردید نشانههایی از قدرت بیانتهای معبود و دادار هستی دارند، که هر روز به ما رخ مینمایانند.
«طبیعت» آنچنان نزد نیاکانمان ما اهمیت داشته که در هیچ دورهیی از ادوار تاریخی این سرزمین، مردمان ایرانزمین از گردش زمین و زمان غافل نبوده و نیستند.
برای اینکه درکی درست و منطقیتر از آنچه در فکر و ذهن نیاکان هوشمند ما بوده در فکر و ذهن ما نیز نقش ببندد، باید دانست که ایرانیان باستان به روزهایی در تقویم و گاهشماری پی برده بودند که همهی این روزها از جنبههایی ویژه مقدس و مورد احترام همگان بوده و هستند.
«نوروز» که نشانهیی از زایش دوبارهی هستی و حرکت و جنبش کائنات است پس از یک دورهی رخوت و سستی میآید و پس از نوروز هم «تیرگان» در فصل تابستان نشانهیی از قدرت و عظمت ایرانزمین است و در ادامه پاییز با اعتدال پاییزی و «مهرگان» راه زندگی تداوم پیدا میکند و خود نیز به هجوم فصل سرد سال و بارش برف و باران و دورهمی «یلدا» تا سالی دیگر همگان را به خدا میسپارد.
در ماجرای جشنها و آیینهای کهن ایران باستان چهارگانهی سال از آغاز فصل بهار (اعتدال بهاری) که با «نوروز» جشن گرفته میشود و پس از آن در «تیرگان» جشن مهم ایرانیان در (انقلاب تابستانی) رقم میخورد و به دنبال آن «مهرگان» در (اعتدال پاییزی) پذیرای مردم است و در پایان جشن چهارگانهی مهم فصلهای ایرانیان؛ برای ما «یلدا» به یادگار گذاشته شده که نشانهیی از «انقلاب زمستانی» است.
در ایران باستان همچنین هر روز به یک نام شناخته میشد و هر روز که «نام آن روز» با «نام ماه» یکی میشد در سراسر منطقهی ایران به جشن و پایکوبی میپرداختند و شادی میپراکندند.
بسیاری از کتابها و متون تاریخی و باستانی از ایرانیان در دورههای گذشته به عنوان ملتی شاد و سرزنده و شاداب یاد کردهاند.
به نظر میرسد دستمایههای جشنها و پایکوبیهای مردمان ایران نه تنها به همین موارد بلکه به عنوانهای بسیار زیبای دیگر همچون «روز زمین»، «روز زن و زمین»، «اسپندارمذگان»، «جشن سده»، «جشن نوسره» و دهها و دهها جشن دیگر تسری مییافته که همهی این جشنها به نوعی با طبیعت و طبایع بشر آمیختگی دیرینه و ماندگار دارند.
حال باید از خودمان بپرسیم ملتی با چنین ریشههای زیبای تاریخی و جشنهای قشنگ باستانی چرا امروز باید به یکی از بیحوصلهترین، خشنترین، عصبانیترین و غمگینترین مردم کشورهای جهان تبدیل شود؟ و هر جا که نام و نشانی از فقر، فلاکت، بدبختی، گرفتاری، تنگدستی، اعتیاد، خشونت و… باشد، نام ایران را هم میتوان نزدیک با این شاخصهها یافت. آیا این نشاندهندهی واقعیت تاریخی «دور شدن از اصل خویش» نیست؟ چرا از اصل خود دوره شدهایم؟ چرا به روزگار وصل خویش باز نمیگردیم؟ چرا آن روزگاران را باز نمیجوییم؟ چرا ایرانیان با فرهنگ که نیاکانی با چنین هوشمندی مثالزدنی در جهان داشتهاند باید به چنین روز فلاکتبار و نامتناسب با ابعاد تاریخی خود بیافتند؟!
به نظر میآید اگر بخواهیم نیاکان پاکاندیش و خردمند خود را از دستمان در این دوران راضی و خشنود کنیم، دستکم باید آیینهای کهن ایران را پاس بداریم، شاد باشیم و از فلاکتها و خشونتها نیز دوری کنیم.